در یک نگاه هستی شناسی حافظ، کاوشی در بنیادهای اندیشهی او(به تصویر صفحه مراجعه شود)مؤلف:داریوش آشوری نشر مرکز،چاپ اول 1377،رقعی،305 صفحه،1300 تومان نقد ادبی اگر چه سابقهای دیرینه دارد،اما نزدیک بهیک قرن پیش تحولی شگرف در میان منتقدان ادبی بهوقوع پیوست و هم زمان با چهرهنمایی مکتبهای ادبیجدید،پرسمانهای محوری نقد ادبی نیز دچاردگردیسی عمیقی گردیدند؛واژگانی چون«ادبیات»،«نقد»،«متن»و«خواندن»معانی تازهای به خود گرفتندو نظریههای ادبی را متحول کردند؛به سخنتریایگلتون هیچ تاریخی مناسبتر از سال 1917 کهویکتور شکلوفسکی فرمالیست جوان روسی رسالهیپیشتاز خود را زیر عنوان«هنر به مثابه تمهید»انتشارداد،برای سر آغاز تحول نظریهی ادبی در قرن حاضرنیست.
داریوش آشوری نیز بر این اعتقاد است که دیوانحافظ را جز با ساخت شکنی (واسازی)آن و با باز نمودنساختار کلی هستی شناسی او-که ناگزیر از طیف جهانبینیهای دوران او بیرون نیست-و بر اساس منابعفکری او،نمیتوان شناخت و به همین منظور در کناربازسازی الگوی هستیشناسی حافظ که به تعبیر دریداحامل متافیزیک حضور است.
» چون نیک نظر کردند قالب آدم را از چهار عنصرخاک و باد و آتش[و آب]دیدند ساخته.
گفتند،«خلافت به کسیمیدهی که از او فساد و خون ریختن تولید کند!»4درروایت میآید که هنوز این سخن تمام نگفته بودند کهآتشی از سرادقات جلال و عظمت در آمد و خلقی را ازایشان بسوخت.
اگر آفرنیش در اینمجموعه مترادف با به وجود آوردن افقهای تازهیتاویلی و گسترش آن به عرصههای فکری و هنریگرفته شده است،آزادی رهایی نیز هدفی برایفلسفهی جدید منظور شده است؛چیزی که احمدی بهاستناد سخن ویتگنشتاین سعی در بیان آن در مجموعهمقالات خود دارد؛وی در یادداشت اولیهی خودمینویسد:«فلسفه صرفا کوشش برای یافتن راه رهاییاست،و دادن خبری از آزادی همچون تاویلی،فهمی،برداشتی،فلسفه فعالیت است و نه آیین،از این رونمیتواند آموزهای برای رهایی باشد.