خلاصه ماشینی:
"چهار شعر از ریتسوس ترجمهء علی عبد اللهی مهلت پنج روزه 1 زیباست کشتی وقتی از بندرگاه دور میشود،دودش در غبار طلایی دیروقت عصر،صورتی است اکنون همچنانکه آنان از تو چشم برمیگیرند،یا تو از خود؛ خانهای سپید بر تپه نگاهت را میجوید پسرکی پاهایش را در آب خیس میکند و لبخند میزند همه شب پرندهای نیز برای تو آواز میخواند باشد،باز هم ادامه میدهیم این پروانهء کوچک را بر شیشهء پریدهء پنجره میفشانیم کارلوواسی 1987/6/29 میهن مردگان را در آن پایین بر زمین هموار رها کردند به همراه اسبهایشان و سگ سیاه، پرچمها را در غارهای کهن نهان کرده بودند آنچه ما وطن مینامیدیم؛جیرجیرکها،زیتون بنان،چشمهها و خرزهرهها دو گاو سیاهی که زیر درختان تبریزی به رؤیا فرو رفتهاند و پارهء مرمری در میانهء دشتی زرد که بر آن پرندهای برفی رنگ مینشیند روی یک پا و چشم میگشاید به دوردستان،بر فراموشی و خاطره -با کمی آلومین،دو خوشهء ذرت و شاخهای میخک مادران پیرشان برایشان نظر قربانی فراهم کردند و آنها را چندگامی همراهی کردند،بیسخنی میش سیاه آبستن تمام شب در پی آنان بعبع میکرد."