چکیده:
بدون استحاله یا کمرنگ شدن،در آنها گسل ایجاد مینمایند و جامعه را به سمت وضع مطلوب انسانی و الاهی سوق میدهند. 5.ایشان دربارهء نیاز به معلم کاریزماتیک میگوید:«ما به مرشد کاریزماتیک نیاز داریم تا آن(مسائل اخلاقی و...)را به ذهن ما بچکاند.اگرچه میدانیم که استعدادهای کاریزماتیک گاه ممکن است هدایای شیطانی باشند و این ما هستیم که باید فرق میان خیرو شر را تشخیص دهیم تا به نیروی فریب و افسون آنها تسلیم نشویم.» در اینجا این سؤال مطرح است که چگونه ما به معلمان فرهمند نیازمند هستیم تا اخلاق فردی را به ما بیاموزند اما نیاز به سیاستمداران و رهبران کاریزما نداشته باشیم تا در جامعه بذر اخلاق بکارند؟درحالیکه به همان دلیلی که ما ناگزیریم از اقتدا به معلمان کاریزما،به همان دلیل نیازمندیم به رهبران کاریزما.وصد البته نیازمندی جامعه پسا مدرن به رهبران کاریزمای الاهی به مراتب بیشتر است.به علاوه همانطور که در شناخت مرشدان کاریزمای خیر،این ما هستیم که باید هوشیارانه انتخاب کنیم،در رهبران کاریزما هم این ما هستیم که باید عاقلانه پیش رویم و رهبران الاهی را که همان پیامبران و پویندگان راه آنان هستند را برگزینیم. در نتیجه بهتر است در باب رهبران و معلمان فرهمند،قائل به یک نظریه گردیم،یعنی پذیرش رهبران و معلمان کاریزما که در بالاترین سطح این،هر دو در انبیاء جمع و لازمهء رسیدن به مدینهء فاضله میباشند.نکتهای که رهزن میباشد عدم تفکیک بین کاریزماتیک اسلامی را معرفی مینماییم که در آن الاهی و عقلانی بودن جمع میباشد و به نام کاریزماتیک الاهی-عقلانی نامگذاری مینماییم. است.در نتیجه در معصومین بیخطا و در ولی فقیه کم خطا میباشد؛زیرا دارای تمام یا اکثر بهرههای عقلانی و فراعقلانی است.کاریزمای اسلامی با مفهوم عصمت و تقوا گره میخورد،کربن هم این اصطلاح را با ولایت در تشیع هم خانواده میداند. ج)در کاریزمای اسلامی رابطهء خشک شهروند و دولت به رابطهء امام و امت یا رهبر و امت ترقی پیدا میکند و در آن عقلانیت باایمان گره میخورد و به شدت اخلاقی میشود. د)کاریزما در انبیاء و امامان جایگزینپذیر نیست،اما در ولی فقیه قابل جایگزینی است. 3.ایشان در ادامه میگوید:«زمانی که اوضاع سیاسی و اقتصادی کشور،کمابیش، باثبات و پیشبینیپذیر است،اوضاعی که امروزه در بیشتر دموکراسیهای صنعتی و پسا صنعتی برقرار است،به رهبران کاریزماتیک نیازی نیست.» در دنیای کنونی که بعضی همانند هانتینگتون ادعای جنگ تمدنها در آن دارند.دنیایی که ظلم دولتی و ستمهای بین المللی بیداد میکند،جهانی که به نام اکثریت،اقلیت با تبلیغاب حاکم میگردند،و در نهایت دنیایی که قوانین آن با خواست و رأی چند کشور استعمارگر رقم میخورد یا و تو میشود،آیا میتوان به چنین دنیایی امید بست و آرزوی ثبات برای آن نمود و وجود رهبران قدسی و نجاتبخش را زائد دانست؟! 4.وی میگوید:«ظهور(رهبر کاریزمانیک)ممکن است در پی بلاهای غیر منتظرهء اجتماعی یا اقتصادی باشد،اما چنین رهبری چه دستاوردی میتواند داشته باشد؟درست است که در موقعیتهای استثنایی او میتواند تنش بحران را کاهش دهد و جلوی از هم پاشیدگی جامعه را بگیرد،ولی امنتر این است که بپذیریم که ارزیابی خردورزانه و سنجیده در برنامهریزی راهبردی جمعی،به مراتب قابل اطمینانتر و امکانپذیرتر است.» به نظر میرسد وضعیت کنونی جهان با مشکلات فراوان آن بهترین شاهد بر ردادعای آقای کولاکوفسکی است و این وضعیت نشانگر نیاز عمیق جامعهء انسانی به رهبری قدرتمند الاهی و کاریزمایی است و باید گفت:رهبر کاریزمای آخر الزمان جنگ افروزی نمیکند،و همچنین به جنگها دامن نمیزند،بلکه جنگهایی که ابرقدرتها و سیاستمداران پسا مدرن ایجاد کردهاند را خاموش مینماید.او شروعکنندهء جنگ نیست بلکه او خاموش کنندهء جنگهای خانمانسوز است.اوست که ستمهای فردی،اجتماعی و بین المللی را پایان میدهد و جهان را پر از عدل مینماید. مشکل اصلی نفی رهبر کاریزماتیک عدم ترسیم صحیح از وضع مطلوب است.گوینده وضع مطلوب را وضع موجود گرفته درحالیکه وضع مطلوب مدینهء فاضلهء الاهی است که با وضع موجود بسیار فاصله دارد.رهبران سیاسی معمولی،غالبا در ساختار موجود استحاله میشوند و تنها رهبران کاریزمای الاهیاند که از ساختارها و نظم ظاهری و ساختگی موجود که ستمها و مشکلات فراوانی پیش روی بشر قرار داده است فراتر رفته و آقای کولاکوفسکی در مقایسه بین مرجعیت عقلی-قانونی با مرجعیت کاریزماتیک بر سه شاخصه دست میگذارد.مرجیعت عقلی-قانونی را دارای عنصر عقلانیت،توانایی دستیابی هر فرد به آن و خطاپذیری میداند،و مرجعیت کاریزماتیک را قدسی یا شبه قدسی دانسته و به عدم جایگزینی دیگری به جای کاریزما معتقد است،و چنین مرجعیتی را خطاناپذیر میانگارد. باید گفت یکی از تفاوتهای مشروعیت کاریزمایی با مشروعیت بوروکراتیک در این است که مشروعیت کاریزمایی از درون بوده و مشروعیت بوروکراتیک ساختاری است؛ بدین معنا که نیروی کاریزما از درون شروع میکند با ایجاد تحول در ذهن و درون نه از بیرون و ساختارها و نهادهای خارجی؛ساختارهایی که ظاهرا عقلانیاند ولی در مقایسه با هدفغایی انسان به شدت از عقلانیت فروکاهشی برخوردار است.پس در مشروعیت کاریزمایی باید ابتدا افراد براساس عقلانیت ذهن خود را از دلبستگی به وضع موجود تغییر دهند تا امدادهای الاهی نصیب آنان گردد.چنانکه در قرآن آمده «إن الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بأنفسهم». 1کاریزما در تلقی اسلامی آن: الف)هیچگاه از عقلانیت تهی نیست،بلکه از مرتبهای از عقلانیت فرا ابزاری هم برخوردار است. ب)کاریزمای اسلامی در انبیاء و امامان قدسی،عقلانی و در ولایت فقیه شبه قدسی آقای کولاکوفسکی در این مقاله درصدد این است که اثبات کند،در دنیای امروز،بشر محتاج رهبر کاریزما نیست و آنچه بیشتر بشر نیاز دارد معلم کریزما میباشد.
خلاصه ماشینی:
"به همین دلیل شرایط سیاسی و اجتماعی که نیاز به رهبر کاریزماتیک را ایجاد میکننند گاه به صرف خود برای ظهور چنین شخصیتی کافی نیستند،به ویژه اگر نامزد مناسبی برای ایفای آن نقش در میان نباشد.
زمانی که اوضاع سیاسی و اقتصادی کشور،کمابیش،با ثبات و پیشپذیر است،اوضاعی که امروزه در بیشتر دموکراسیهای صنعتی و پساصنعتی برقرار است،در آن احوال به رهبران سیاسی کاریزماتیک و کسانی که شاید آرزوی دستیابی به چنین مقامی را داشته باشند نیازی نیست،آنها،حتی در صورت برخورداری از نیروی شخصیتی لازم،معمولا نمیتوانند به بلندپروازیهاشان جامهء عمل بپوشانند.
4. وی میگوید:«ظهور(رهبر کاریزمانیک)ممکن است در پی بلاهای غیر منتظرهء اجتماعی یا اقتصادی باشد،اما چنین رهبری چه دستاوردی میتواند داشته باشد؟درست است که در موقعیتهای استثنایی او میتواند تنش بحران را کاهش دهد و جلوی از هم پاشیدگی جامعه را بگیرد،ولی امنتر این است که بپذیریم که ارزیابی خردورزانه و سنجیده در برنامهریزی راهبردی جمعی،به مراتب قابل اطمینانتر و امکانپذیرتر است.
» به نظر میرسد وضعیت کنونی جهان با مشکلات فراوان آن بهترین شاهد بر ردادعای آقای کولاکوفسکی است و این وضعیت نشانگر نیاز عمیق جامعهء انسانی به رهبری قدرتمند الاهی و کاریزمایی است و باید گفت:رهبر کاریزمای آخر الزمان جنگ افروزی نمیکند،و همچنین به جنگها دامن نمیزند،بلکه جنگهایی که ابرقدرتها و سیاستمداران پسا مدرن ایجاد کردهاند را خاموش مینماید.
اگرچه میدانیم که استعدادهای کاریزماتیک گاه ممکن است هدایای شیطانی باشند و این ما هستیم که باید فرق میان خیرو شر را تشخیص دهیم تا به نیروی فریب و افسون آنها تسلیم نشویم."