خلاصه ماشینی:
"«نامهای به نور که چهارشنبه 16 دسامبر 1992حدود ساعت دو بعد از ظهر،در خیابانهای کروزو درفرانسه،پرسه میزد»اولین داستان این مجموعه است وبا این جمله شروع میشود:«خانم،اوایل بعد از ظهر بودکه شما را دیدم و بیشک امیدوارم مرا به خاطر حماقتاین اعتراف ببخشید-به خاطر اینکه کار دیگر نداشتم»نامه به لحنی صمیمی ادامه مییابد.
او در این نامهیکوتاه آفتاب هر روز را زنی زیبا مییابد که«از اعماقزمان آمده است تا در این روز اولین و آخرین قدمهایشرا بر زمین بگذارد و پس از ساعتها پرسه در آسمان و بابیقیدی و شادمانی هر چه تمامتر زندگی کردن،برایهمیشه ما را ترک گوید»و روز دیگر یکی از خواهرانشکه آفتابی دیگر است و به ما رازی و عشقی دیگرمیبخشد ظهور خواهد کرد.
او در مییابد که آفتاب هر روز بانویی است که نوریبر رازی میافکند و اگر از او غافل نباشیم ولی از مامیبرد و بیهیاهو پنهان میشود و دیگر هرگز به(به تصویر صفحه مراجعه شود)&%02522AMKG025G% زندگی ما باز نخواهد گشت و ما بیدیدار دوبارهی اوخواهیم مرد."