چکیده:
بعضی از مطالب علمی،فرهنگی،عادات و رسوم در گذشته مورد اعتقاد و باور مردم بوده است که امروزه با توجه به گذشت زمان و تبدیل وضعیت اجتماعی و برخورد فرهنگها-حتی فرهنگ شهری و روستایی-و علل دیگر، آن مطالب از ذهن مردم پاک یا کمسو شده است و به همین جهت برای نسل امروز یا نسلهای آینده،برای دریافت مضمون و معنی«گفتههای گذشتگان» مشکلاتی ایجاد کرده است. تدوین فرهنگی از اینگونه مطالب،از یکسو باعث بقا و ذخیرهی این مطالب میشود و هم مشکلات متون گذشته را میگشاید و هم نیاز دانشجویان و طالبان علم و ادب را برمیآورد.
خلاصه ماشینی:
"برای مثال: در هیأت بطلمیوسی،زمین،مرکز عالم است،ساکن و تیره و غبارآلود،و افلاک هفتگانه با سیاراتشان-که هریک تأثیری شگرف در حیات و زندگی مردم داشتند-به دور آن در حرکت بودند و براساس همین باور،فردوسی میسرود: ز گردنده خورشید تا تیره خاک همان باد و خاک،آتش تابناک به هستی یزدان گواهی دهند روان تو را آشنایی دهند (شاهنامه،دفتر 784/1) و سعدی با همین باور میگفت: زمین لگد خورزد از گاو و خر،به علت آن که ساکن است،نه مانند آسمان دوار (کلیات،قصاید) دانشجوی این زمان،که با توجه به پیشرفت علم و نظریههای گالیله-در کتابها خوانده است که زمین،یکی از سیارات منظومهی شمسی است و هر 42 ساعت یکبار به دور خورشید میگردد و خورشید،مرکز منظومهی شمسی است و ساکن است،در مقابل اشعار فوق،سرگشته و متحیر میشود که کدام را باور کند؟حرف فردوسی بزرگ و سعدی سترک را؟یا حرف کتابهای درسی و نظریهی گالیله و کپرنیک را؟ حتی در کلاسهای درس دورههای تحصیلات تکمیلی،وقتی که این بیت خاقانی عنوان میشود: از زعفران چهره مگر نشرهای کنم کابستنی به بخت سترون درآورم (دیوان0942/) دانشجو-حتی اگر معنی نشره را برای او بگویند-میخواهد بداند که چه ارتباطی بین«زعفران و نشره»،از سویی و«نشره و آبستنی»از سوی دیگر وجود دارد،و اصولا این«نشره»را چگونه مینوشتند؟یا وقتی به این بیت حافظ میرسید که: بر جبین نقش کن از خون دل من،خالی تا بدانند که قربان تو کافر کیشم (دیوان/غزل 143) میخواهد که ارتباط«خال خون»را بر پیشانی،و علت این خالگذاری را بداند،و البته در ادب فارسی صدها نمونه از اینگونه مسائل را-که از ذهن و زبان و آداب و عادات جامعه بیرون رفته است-میتوان جست."