خلاصه ماشینی:
"نکته سخن این نیست که این اتفاق محتمل است یاخیر؛سختی در این جاست که این اتفاق چرا باید در قالب یک رمان نوشته شود و یا در قالب یکفیلم به نمایش درآید؟آیا این فیلم نهایتا،از اصلتعهدات اعتقادی و اخلاقی سازندهاش منشأنگرفته است؟آیا این مهم نیست که حقیقتچیست و انسان چگونه باید در جهان زندگی کند؟آیا هر بیمار روحی مأیوس از حیات،به صرفاینکه تکنیک سینما را آموخته است،حق داردیأس شیطانی خویش را ترویج کند؟ براستی درنقد چنین فیلمی چه باید گفت؟آیا باید اعتقاداتفیلمساز را به نقد کشید یا تکنیک او را؟آیامیتوان تعهدات اعتقادی و اخلاقی فیلمساز را ازتکنیک هنری او جدا کرد و بر هر یک حکمیجداگانه روا داشت؟ با این مقدمات یک بار دیگر از خود سؤالکنیم که تخیل آزاد یعنی چه؟این آزادی،آزادیاز چیست؟آزادی از حقیقت؟...
در آغاز سورۀ فاطر خداوند میفرماید که ملائکه دارای دو،سه و یاچهار بال هستند؛اگر این معنا را بخواهیم تجسمببخشیم چه باید بکنیم؟آیا باید مثل نقاشهایبازاری،دخترهایی را با بالهایی شبیه به کبوترتصویر کنیم که لابلای ابرها پرواز میکنند؟و یا،پیش از نزدیک شدن به هر تصویر یا تجسمی،نخست در این معنا تفکر کنیم که آیا هر معنایمجردی دارای قابلیت هست که تصویر یا تجسمپیدا کند؟ خواجه شمس الدین محمد حافظ شیرازی،قدس سره الشریف میفرماید: {Sما در پیاله عکس رخ یار دیدهایم#ای بیخبر ز لذت شرب مدام ماS}برای تجسم بخشیدن به این شعر چه بایدکرد؟آیا باید همچون بعضی چاپهای قدیمدیوان حافظ،پیرمرد آشفتهمویی را کشید کهنشسته و در جام شراب به تصویر زنی با چشمهایبادامی و ابروهای کمانی مینگرد؟وقتی مطلباینچنین عنوان میشود درک حقیقت بسیارآسان است،اما بگذارید،بگویم که حتی انسانیچون سید قطب نیز در کتاب تصویرهای هنری درقرآن از این سادهانگاری خلاص نیست."