خلاصه ماشینی:
"در این کلاس 28 دانشآموز حضور داشتند که چهار نفر آنها به علت اختلال ذهنی جدا نشسته بودند و معلم دیگری در همین کلاس مشغول آموزش مفاهیم به آنها بود بدون اینکه مزاحمتی برای کار یکدیگر ایجاد کنند.
آنچه که به وضوح دیده میشد برنامهریزی و طرح درس معلم برای تمامی گروهها قابل تحسین بود، ضمن اینکه تفاوتهای فردی دانشآموزان با توجه به توانمندی آنها در نظر گرفته میشد و همه مشغول آموزش و یادگیری بودند بدون اینکه وقتی بیهوده تلف میشود.
من در راهروی مدرسه قدم می زدم که در آنجا تابلویی را دیدم در سالن نصب شده بود که روی آن مشخصات دانش آموزان ثبت گردیده بود : اسم پدر چند نفر در خانه زندگی میکنند؟ آدرس: اسم مادر رنگ مورد علاقه کودک تلفن: تفریح مورد علاقه کودک مدیر گفت که کمبود جا دارد و مجبور بوده در راهروی مدرسه سه کلاس دایر نماید بدون هیچ دیواری و معلمان کار خود را انجام میدادند.
مربی ابتدا او را مجبور کرد که تک تک اجزاء خفاش را بخواند دانش آموز قادر نبود، آن قدر کلمات را برای او هجی کرد و او را معطوف به لب و دهان خود نمود تا به تنهایی اداء کند که بعد از کلمات فراگیری جزء کلمات روی متنی که در مورد خفاش نوشته شده بود کار شد و زیر کلمات جدید خط شبرنگ کشید و روی تخته آن را دوباره نوشت و هجی کرد و توضیح داد."