خلاصه ماشینی:
"او غالبا تنها در خانه منتظر جولیجولی میماند تا برگردد خیلی خوب بود اگر چند تا بچه داشتند تا موقع برگشتن از کار با آنها بازی میکرد اما-همسرش میگفت این خانه خیلی کوچک است باید پول پسانداز کنیم و قبل از بچهدار شدن به یک خانه بزرگتر برویم.
«باید یک نفر را خیلی زود ببینم،کاپی پاپی!» کاپساک با خودش میگوید حالا دیگه اسم من شده کاپی پاپی،و خود را به منطقه ساختمانسازی میرساند جایی که در آن چند سکه پول برای امرار معاش به دست میآورد در طول مسیرش به طرف حیاط اصلی خود را از مسیر یک وسیله نقلیه چهارچرخ که یک غریبه به سرعت آن را میراند کنار کشید زیر لب نفرین کرد و رویش را برگرداند و دید که زنی در کنار راننده نشسته است کاپساک با خودش فکر کرد،بیخود نبود که نزدیک بود مرا زیر بگیرد،آن هم صبح به این زودی..."