خلاصه ماشینی:
"نه سرما!بشنو از من چون حکایت میکنم/از خودم حتی،شکایت میکنم!)ننه سرما که حسابی توی حس رفته بود،گفت:(هیچ آدابی و ترتیبی مجو/هرچه میخواد دل تنگت بگو،عمو!) عمو نوروز گفت:(بچهها چون کامپیوتر دیدهاند/ یاد ما را کلهم ببریدهاند!)ننه سرما گفت:(اولا کامپیوتر نه و رایانه!ثانیا انقدر اشعار حضرت مولانا را دست کاری نکن!انقدر تنش را با این شروورهایی که می گویی توی گور نلرزان!ثالثا"شما از کی تا حالا شعر شدین،که ما خبر نداشتیم؟!)عمو نوروز گفت:()فرق من با شما همین است دیگه ننه جان،من چون در ماه فروردین به دنیا آمدم،از روحیه بسیار بسیار لطیفی برخوردار هستم و کشته شعر و شاعری و مطربی و تنبک و اینجور چیزها هستم.
)عمو نوروز دست رو کله نیمهتاسش کشید و بعد گفت:(آخه ننه جان!شما دیگه چرا این حرفا رو میزنین؟ بابا جان پاپانوئلها از طرف او بالا بالاها حمایت میشن، اما من چی...
بد میگم؟!) عمو نوروز ته چاییش را هورتی بالا کشید و بعد با خوشحالی گفت:(عالیه ننه سرمای عزیز!مگه میشه نصیحت شما بزرگترا عیب و ایرادی هم داشته باشه؟فقط من نفهمیدم چرا به جای اینکه تو خونه من پر از ورق و کاغذ باشه توی خونه شما پر از ورق و کاغذه؟) ننه سرما کمی مکث کرد و بعد با ژست شاعرانهای که گرفته بود،گفت:(پس چی..."