خلاصه ماشینی:
"اضافه خدمت داریوش عابدی (تصویرتصویر) چشمان درشت مرد لاغر لحظهای به روی دو سرباز خوابیده و مرد همراهش خیره ماند و دوباره رفت روی مزرعهای که به سرعت از مقابلشان رد میشد.
سرباز اول لحظهای سکوت کرد و دوباره گفت:منشی گروهان گفت برات دو روز اضافهخدمت بریدند.
سرباز دوم چشمانش را باز کرد: -خودش بهت گفت؟ -آره،قبل از اینکه بیاییم مرخصی.
لحظهای مکث کرد و افزود: -خودش بهت گفت؟ -گفتم که رفته بودم برگهء مرخصی رو بگیرم،گفت دو روز اضافه خدمت واست بریدند.
چشمان درشت مرد لاغر روی نوشتهء او خیره ماند و بعد نگاهی به آن دو سرباز کرد.
سرباز اول کلاه را روی سرش چرخاند و گفت:میگم میخوای پیشنهاد کنم واسه مراسم ترخیصم تو توی دستهء رژه باشی؟ -مزه نریز!
سرباز اول نگاهی به مرد لاغر و همراهش که خوابیده بود کرد.
سرباز دوم پرسید: -چشه؟مریضه؟ مرد نگاهی به مریض کرد و گفت:سرطان داره."