خلاصه ماشینی:
"»و این در سالن اجتماعات کوی نویسندگان بود و به هنگامی که مراسم آخرین بزرگداشت ثریا صدر دانش برگزار میشد و هوشنگ حسامی بیتابانه اندوه و مرگ همسر را تاپ میآورد...
قسمتی از ترجمهی نمایشنامهی زیبای ظلمت در نیمروز را بهعنوان نمونه نقل میکنم (پردهی اول اینطور تمام میشود که یکی از دو مأمور اقرار گرفتن از یک متهم سیاسی،متهمی به نام روباشوف،معتقد است که روباشوف-اگر حتا تکهتکه شود-سکوت خودی را نخواهد شکست و دیگری با بیرحمی میخواهد که روش خود را در شکنجه کردن،بر روی او بیازماید و عقیده دارد که روباشوف حتما واخواهد داد.
خاک،خاک»نور از روی سلول او هم جمع میشود) پرده پایین میآید حسامی سالیان درازی در انجمنی که غالبا در خانهی حمید مصدق تشکیل میشد شرکت میکرد و تازههای دنیای تئاتر و سینما را در اختیار دوستان قرار میداد و گاه قسمتی از ترجمههایش را عرضه میکرد(این انجمن هنوز هم گاهی به همت لاله مصدق تشکیل میشود)."