چکیده:
مقاله حاضر با هدف بررسی«عناصر فرهنگ عامه در غزلیات حافظ»، به روش کتابخانهای
به نگارش در آمده است.نگارنده پس از جمعآوری اطلاعات مورد نیاز، عناصر فرهنگ عامه
را به ترتیب الفبایی تنظیم کرده و آنها را به روش توصیفی-تحلیلی ارائه داده است.
اهمیت موضوع از آنجا است که پرتوی بر یکی از گوشههای فراموش شده غزلیات حافظ
میافکند و نشان میدهد که تا چد حد این شاهکار ادب فارسی با فرهنگ عامه پیوند
دارد؛از سوی دیگر نشان میدهد که بسیاری از عناصر فرهنگ عامه همچنان به حیات خود
ادامه میدهند و از این نظر انسان معاصر تفاوتی با انسان گذشته ندارد.
همچنین با مرور مقاله حاضر مشخص میشود که باورهای مردمی بیشتر جنبه آیینی و
مذهبی داشته و به تدریج، با تکامل مذاهب بشری، ریشههای دینی باورها به فراموشی
سپرده شده، اما از رواج آنها در میان ملتها کاسته نشده است.
خلاصه ماشینی:
"بسیاری از این باورها مورد توجه حافظ واقع شده است؛ به عنوان مثال، درباره شیوه تشخیص بیماریها میگوید: ای که طبیب خستهای روی زبان من ببین کاین دم و دود سینهام بار دل است بر زبان گرچه تب استخوان من کرد ز مهر گرم و رفت همچو تبم نمیرود آتش مهر از استخوان (همان، ص 301) درباره برخی از شیوههای مداوا نیز سخنانی در دیوان حافظ آمده است؛ چنان که ابیات زیر مبین این امر هستند: شفا ز گفته شکرفشان حافظ جوی که حاجتت به علاج گلاب و قند مباد (همان، ص 149) همچنین، ارتباط بین مومیایی و مداوای شکستگی در ابیا تزیر نمود یافته است: دل خسته من گرش همتی است نخواهد ز سنگین دلان مومیایی (همان، ص 370) شکستهوار به درگاهت آمدم که طبیب به مومیایی لطف توام نشانی داد (همان، ص 152) نکته مهم قابل ذکر دیگر در این باره، تلاش انسان گذشته برای یافتن داوری همه دردها است.
باورهای مربوط به گنج و ویرانه حافظ بارها به این موضوع که«گنج در ویرانهها است»، اشاره کرده و آن را دستمایه مضمون آفرینیهای خود قرار داده است؛به علاوه، به نهان بودن راه گنج اشاره کرده و گفته است: فرصت شمر طریقه رندی که این نشان چون راه گنج بر همه کس آشکار نیست (همان، ص 185) و نیز به نقشه راهنمایی که برای دستیابی به گنج ترسیم میکردهاند، اشاره کرده و گفته است: فغان که در طلب گنج نامه مقصود شدم خراب جهانی ز غم تمام و نشد (همان، ص 1805) اصطلاح«گنج روان»که خود بنیادی اسطورهای دارد، در دیوان حافظ تغییر معنا یافته است و به وجود پربرکت معشوق که بر روی زمین حرکت میکند (روان است)، اطلاق شده است: سایهای بر دل ریشم فکن ای گنج روان که من این خانه به سودای تو ویران کردم (همان، ص 264) اصل موضوع گنج روان براساس داستانهایی که درباره پیمبران شکل گرفته، به وجود آمده و در ادبیات فارسی راه یافته است."