"دکتر نصرة الله کاسمی سرگذشت و سرنوست آدمیزاد آدمیزاده چون پر کاهیست مانده در دست باد سرگردان!
فارغ از کید چرخ و کین سپهر!
گاه،گیرد ببام چرخ مقر!
چون فراتر شود،بود دلشاد!
چون فروتر فتد،شود پژمان!
باد بیزان،بیاوه،در انبان!
با چنین سرگذشت بد بنیاد، با چنین سرنوشت کژ بنیان، در شگفتم که این سمند غرور، ز چه تازد،بر آشکار و نهان؟ چیست موجب،بر این تفاخر و ناز؟ چیست حاصل،ازین تلاش و توان؟ تهران."