خلاصه ماشینی:
"دکتر نصرة الله کاسمی کعبهء گل و کعبهء دل چند سال پیش،عشق آتشین مادرم بزیارت خانهء خدا و طواف گرد حریم حرم عظما،او را،با پیری و فرسودگی فراوان روانه سرزمین کعبه صالها الله عن الحدثان ساخت و همسرم نیز ملتزم رکاب او شد،در فرودگاه مهر آباد،در میان پهنهء دریائی جوشان و خروشان از ذوق و شوق و احساسات و عواطف هزارن زن و مرد و پیر و جوان مسلمان که بهر سو موج میزد،لحظاتی چند، از خود بیرون رفتم و چون بخود باز آمدم این شعر ساخته و پرداخته بر لوحهء خاطر نقش بسته بود که حیفم آمد بعدها بر آن چیزی بیفزایم.
با کاروان مکه،روان شد روان من، دیدم بچشم خود،که ز تن رفت جان من.
این کعبه هست آن تو،و آن کعبه آن من، آن کعبه را خلیل بنا کرد،ز آب و گل، وین را،خدا.
آن،نقشبند صفحهء بود و نمود من، وین،حلیهبخش لوحهء نام و نشان من."