"ترویج* خاطره عزیز کر از نگاه تو،امشب،گریز داشت دلم، قسم به چشم تو!با جان ستیز داشت دلم.
چرا دروغ بگویم؟که از تو پنهان نیست، هوای وسوسههای تو نیز داشت دلم، چو لاله سوخت گر از داغ آرزو،اما، درون سینه،غمی تباهی،چه چیز داشت دلم؟ نشان ندید زیاری و خود ز پای فتاد، که شوق صحبت اهل تمیز داشت دلم.
بهر دمی که جدا از تو روزگار گذشت، هزار زمزمهء دردخیز داشت دلم.
خدا گواست،که دور از تو،با تمام وجود، همیشه،خاطرهات را عزیز داشت دلم."