خلاصه ماشینی:
"باربور خود مدافع گفتوگو و با برخی تحفظات، روایتی از وحدت و معتقد است که برای بررسی این روابط و بحث دربارة آنها باید از سه دانش یاری گرفت: علم (به معنای بررسی تجربی نظام طبیعت)، الاهیات (یا تأمل انتقادی دربارة زندگی و تفکر اجتماع دینی) و سوم فلسفه، بهویژه شاخههای معرفتشناسی و متافیزیک.
هرچند خلقتگرایان در انتقاد از طبیعتگرایان تکاملی 3 محق هستند، زیرا اینان نگرش خداستیزانه و فلسفههای الحادی خود را چنان نشان دادهاند که گویی بخشی ناگسستنی از دانش هستند و در نتیجه باید یا جانب دین را گرفت یا علم را؛ با این حال خودشان از سوی دیگر بام افتادهاند.
البته باربور از نظریة برنامة پژوهشی ایمره لاکاتوش نیز برای تبیین دیدگاه خود سود میگیرد و نشان میدهد که میتوان دین را از این منظر دید و تحولات تاریخی آن را تفسیر کرد.
باربور در فصل سوم، در پی پاسخ به این پرسش است که اگر همة معارف از نظر تاریخی مشروط شده باشند، چگونه میتوان از چنگ نسبیگرایی گریخت؟ در گذشته تاریخ را جزو علوم انسانی دانسته، از ردة علوم طبیعی دور میکردند، زیرا آن را ناظر به امور تکرارناپذیر میدانستند؛ لیکن امروزه به اهمیت تاریخ در علوم طبیعی پی برده شده، طبیعت از دیدگاه تاریخی و تکاملی نگریسته و با این اصطلاحات بیان و حتی خود علم بهگونهای تاریخی مطرح میشود.
حال آیا نباید این محصول را نیز به تیغ نقد سپرد و آن را کنار نهاد؟ اینک آیا میتوان دیدگاه دین دربارة انسان را با دیدگاهی که بر اساس نگرش تکاملی استوار است، سازش داد؟ طی بیست و پنج سالة اخیر هیچ کس به اندازة رالف بورهو 1 در بحث از رابطة علم و دین مساهمت نداشته است."