خلاصه ماشینی:
"(به تصویر صفحه مراجعه شود) *خورشید جمال او بدریده ظلالت را *مولوی ای خواجه نمیبینی این روز قیامت را؟ ای خواجه نمیبینی این خوش قد و قامت را؟ دیوار و در خانه شوریده و دیوانه من بر سر دیوارم از بهر علامت را1 ماهی است که در گردش لاغر نشود هرگز خورشید جمال او بدریده ضلامت3را ای خواجهء خوشدامن4،دیوانه توئی یا من در کش قدحی با من بکذار ملامت را پیش از تو بسی شیدا میجست کرامتها چون دید رخ ساقی بفروخت کرامت را ای ساقی جان پر کن آن ساغر پیشین را آن راهزن دل را آن راهبر دین را زان می که ز دل خیزد با روح درآمیزد مخمور کند جوشش مر چشم خدابین را آن؟؟انگوری مرامت عیسی را وین بادهء منصوری5مرامت«یاسین»6را خمهاست از آن باده،خمهاست از این باده تا نشکنی آن خم را هرگز نچشی این را آن باده بجز یک دم دل را نکند بیغم هرگز نکشد غم را هرگز نکند کین را یک قطره ازین ساغر کار تو کند چون زر جانم به فدا بدادا این ساغر زرین را این حالت اگر باشد اغلب به سحر باشد آن را که براندازد او بستر و بالین را گر زخم خوری بر رو رو زخم دگر می جو رستم چه کند در صف؟؟گل و نسرین را؟ (1)از بهر علامت را(کهن)،بهر علامت،به عنوان علامت."