خلاصه ماشینی:
"(به تصویر صفحه مراجعه شود) در این غزل حافظ میخواهد بگوید که در وجود هر انسانی جوهری نهفته است که خود باید کاشف آن باشد و به نیروی آن، گوهر دانایی را به چنگ آورد،میگوید:عشق از ابتدای خلقت با گل آدمی سرشته شده است و پرورش آن وجدی توأم با آرمش به انسان میبخشد که معنای خوشبختی چیزی جز آن نیست.
حتی گفتهاند که پراکندگی حروف در ادبیات غزلیات او حساب و کتاب دقیق دارد تا جایی که میتوان اشکال منظم هندسی آن را ترسیم کرد،فرضا به بیت اول همین غزل موردنظرمان که من با استناد به عقیده یکی از صاحبنظران آن را ترسیم میکنم توجه کنیم: سالها دل طلب جام جم از ما میکرد و آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا میکرد توجه به توازن پراکندگی حرف«الف»در این بیت به روشن شدن این مفهوم کمک میکند."