چکیده:
پیشنهء گرایش به معرفت دین با خود دین برابر است،اما بررسی روشمند و علمی آن در دورهء معاصر شکل گرفته است.علامه محمد حسین طباطبایی از معدود افرادی است که در دورهء معاصر،در جهان اسلام،به بررسی روشمند و علمی دین پرداخته است.وی در عرصههای گوناگون معرفت دینی کنکاش و نوآوریهایی در تعریف،ضرورت،خاستگاه دین و نقش آن در زندگی انسان ارائه نموده است.او در تبیین مسائل مربوط به دین،با بهرهگیری از روش«تفسیر قرآن با قرآن»و دلایل عقلی و براهین منطقی،تحلیلهایی را ارائه میدهد که مطالعات نظاممند بعدی در گسترهء رهیافتهای مطالعات دینی صدق ادعای ایشان را اثبات میکند.علامه طباطبایی معتقد است که مفاهیم خدا و دین با طبیعت عقلانی و منطقی بشر و همچنین با تمایلات فطری و ذاتی او ارتباط دارد و نیازی به جستجوی علل خاص روانی و یا اجتماعی برای آن نیست و در عین حال که دلیل پیدایش دین را وحی الهی،و عقل و وجدان(فطرت)انسان را منشأ دینداری و توجه انسان به خدا میداند،نقش جامعه را در ظهور دین نیز ضروری میداند.
خلاصه ماشینی:
"علامه طباطبایی معتقد است که مفاهیم خدا و دین با طبیعت عقلانی و منطقی بشر و همچنین با تمایلات فطری و ذاتی او ارتباط دارد و نیازی به جستجوی علل خاص روانی و یا اجتماعی برای آن نیست و در عین حال که دلیل پیدایش دین را وحی الهی،و عقل و وجدان(فطرت)انسان را منشأ دینداری و توجه انسان به خدا میداند،نقش جامعه را در ظهور دین نیز ضروری میداند.
در رویکرد جدید به دین،معمولا این پرسشها مطرح میگردد: دین چیست؟منشأ دین چیست؟منشأ گرایش انسان به دین چیست؟آیا طلب،خواست و جستجوی آن در طبیعت و ذات انسان هست؟دین با جامعه چه رابطهای دارد؟آیا جامعه در پیدایش دین تأثیری دارد؟انواع تبیینها در عصر جدید،دیدگاههای گوناگونی در تبیین دین و بیان منشأ دین ارائه شده است که میتوان آنها را به لحاظ موضعگیری دربارهء دین در دو دسته قرار داد:نخست دیدگاه کسانی که با حربهء تاریخ ادیان و نظریهء قومشناسان به جنگ دیانت رفتند و بر آن بودند که علم،منشأ فوق طبیعی دین را رد میکند،و پدیدههای دینی همچون اعتقاد به خدا از طریق عقل قابل اثبات نیستند،پس برای تبیین آنها باید به دنبال عوامل روانی و اجتماعی(غیر معرفتی و غیر عقلانی)گشت؛دوم دیدگاه کسانی که شخصا دیندار بودند و با احترامی آمیخته با محبت در خصوص پدیدهء دین به تبیین آن میپرداختند.
علامه دین را امری مهم و شایستهء دقت تمام و توجه کامل میداند و معتقد است که اعتقاد به خدا همیشه با بشر بوده است و موجب طرح این پرسش میشود که علت پیدایش مفاهیم دینی که در رأس آنها مفهوم«خدا»قرار دارد چیست؟چطور شد که انسان به این مفهوم توجه کرد و به دنبال آن یک سلسله سنن و اعمالی را که برای آنها اهمیت بسیار زیادی قائل است انجام داد؟کدام عامل او را به اندیشه دربارهء خدا برانگیخته است؟آیا آن عامل،عقلانی و منطقی است یا روانی و اجتماعی؟»(اصول فلسفه و روش رئالیسم،ص 2-1)."