خلاصه ماشینی:
"بهمننامه به دلایلی که خواهم آورد،ویژگیهای ممتازی دارد که تقریبا در هیچ یک از کتابهای تقلیدی از حمله گرشاسب نامهی اسدی توسی وجود ندارد و حتی در موردی یعنی نوعی کندوکاو در انگیزههای روانی شخصیتهای داستان و سایه روشنی که در طول صدها بیت نویسندهی اثر برای طبیعی جلوهدادن این شخصیتها تهیه دیده است،و از دیدگاه توصیف جزئیات رکات قهرمانان در مواردی از شاهنامه نیز امروزیتر به نظر میرسد.
ریشههای داستان در تواریخ اواخر قاجاریه که میکوشیدند به گونهای تاریخ واقعی مکتوب ایران را با روایات اساطیری آن سازگار کنند،بهمن را معادل گرفتند با اردشیر درازدست1و با این شاهد که جانشین هر دو احتمالا زنی است و گزارشی از سکهای که به نام همای دختر بهمن یافتهاندذ با این مضمون:بخور بانوی جهان،هزار نوروز و مهرگان و نیز درازی دست هر دو طبعا میدانیم که انطباق این دو سطح یعنی تاریخ و اسطورههای ایرانی در اغلب موارد غیرممکن است.
دو تن از بارزترین این کاراکترها از نیمه داستان رخ نمودهاند:یکی برزین پسر فرامرز است که چون در سفر بوده از قتل عام سیستان جان به در برده است و دیگری یک گردنکش محلی به نام رستم تور،هر دو دلیرند اما رستم تور مردی است ساده و زودباور،در عین حال بسیار درست پیمان و وفادار،در حالی که هنر زنده ماندن در دوران شاهی انتقامجو به برزین حیلهگیریهای بسیار آموخته در اواخر بهمننامه به جایی میرسیم که برزین خود به خدمت بهمن آمده،بهمن او را بخشیده و جزو ندیمان خویش قرار داده است.
بهمن که با آموزش و پرورش رستم فرهیختگی یافته است،پس از مرگ شاه،به جای جد خود گشتاسب به پادشاهی میرسد،اما او نیز چون پدر و پدبزرگش به قول امروزی مشکل روانی یا عقده دارد."