خلاصه ماشینی:
"مولوی بر این باور است که اگر ما تغییر وجودی دهیم و به ولادت ثانوی ـ که همان مرگ ارادی و پای بر علل نهادن است 26 و حواس غیبی را بر روی خود گشادن ـ برسیم می توانیم بدون هیچ گونه تأویل، تسبیح موجودات را بشنویم و کریمه ولکن لاتفقهون تسبیحهم (اسرا،17/44) نیز به همین لطیفه ناظر است که نوعا آدمیان پرده های پشت را نمی بینند و لذا امور (آیات را در هر دو قلمرو) را در معنای حقیقی و اصلی خود در نمی یابند او در مثنوی می فرماید: عـالـم افسرده است و نام او جماد جــامـد افـسـرده بـودای اوسـتـاد بـاش تـا خـورشید حـشر آیدعیان تـا ببینی جـنبـش جـسـم جـهـان جــمـلـه ذرات عـالـم درنـهــان بـا تـو می گـویند روزان و شـبـان مـا سـمیعیم و بصـیریـم و هشـیم بـا شمـا نامحـرمـان مـا خـامشیم چون شما سوی جمادی می روید مـحـرم جـان جـمـادان کـی شوید از جمـادی در جهان جـان شوید غـلغـل اجـزای عـالـم بـشـنـویـد فــاش تسـبیح جـمـادات آیـدت وســوســه تـأویـلـهــا بـزدایـدت چـون نـدارد جـان تـو قـنـدیلـهـا بـهـربـیـنـش کـرده ای تـأویـلـهـا دعـوی دیـدن خـیــال عـار بــود بلـکـه مـــر بـیـننده را دیـدار بـود که غـرض تسبیح ظاهـر کی بــود دعـوی دیـدن خـیــال و غـی بـود بلـکـه هـر بیـنـنـده را دیــدار آن وقـت عبرت میکند تسبیح خـوان پس چـو از تسبیح یـادت میدهد آن دلالت همچـو گـفتن میشـود ایـن بــود تـأویــل اهـل اعـتـزال وای آن کـس کـه نـدارد نـورحـال چـون زحـس بیرون نیـایـد آدمـی بـاشد از تصـویـر غـیبی اعجـمی27 روش مولانا در تأویل، جمع بین ظاهر و باطن است28 (می دانیم که تأویل مثل اعلای تفسیر به رأی است و گریزی هم از آن نیست چرا که الفاظ تمثیلی در مرحله دیگر جویای تأویل اند و از طرفی نیز در معنا و مصداق تفسیر به رأی تا به حال اختلاف شدید است و همه یکدیگر را بدان متهم کرده اند و مفسری را در تاریخ تفسیر نمی یابیم که بدون پیش فرض به کتاب خدا نظر انداخته29 باشد ."