چکیده:
اساطیر و نقش آن در شکل گیری بنیان های فکری جوامع مختلف بشری و نیز ضرورت تعمق انسان در هر یک از جلوه های آن در طول زندگی، به ویژه دوره معاصر – که عصر ظهور تکنولوژی و فن آوری است – بر کسی پوشیده نیست.
اسطوره ها در شعر نوگرایان نیز به دو صورت اسطوره سازی و اسطوره پردازی نمود یافته و مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفته است تا اصالت فرهنگ و هنر ریشه دار ایرانی حفظ شود.
به نظر نگارنده، اگر چه کمیت اسطوره پردازی در آثار نوگرایان بیش از اسطوره سازی است؛ اما جاذبه های اسطوره سازی در شعر بعضی از آنان، در خور تحسین است.
وجه بارز این شیوه شاعری، تحول خواهی و غرض اصلی آن، عبور از بن بست هاست و نگرش شاعر نوگرا به مفاهیم اسطوره ای – که عمدتا از جنبه های تخیلی ذهن بشر است – یک نگاه آرمان گرایانه با رویکرد سیاسی – اجتماعی است.
نهایت این که: بازتاب حضور پدیده های اساطیری در سروده های نوپردازان می تواند ریشه در ذوق و نوع نگاه آنان به مقوله های اسطوره ای داشته باشد.
خلاصه ماشینی:
"در شعر«خیالنیست»اثر«منوچهر آتشی»با این فضای آرمانی و اسطورهای انس میگیریم و خود را،فراتر از آنچه هستیم میبینیم و این همان فرآوردههای دنیای ذهنی بشر است،کهاسطوره لقب گرفت: آن سوی کوه» شاید هزار شهر جوان باشد شاید هزار خانهی هفت اشکوب شاید هزار سرو صنوبر باشد شهر مفلوج»(که خشک آمده رگهایش از خواب گران) برمیآید زره خوابش باز دید خواهد روزی که نه با چشم علیل دگران در بدو خویش آید نگران آید آن روز خجسته که به جا آورد او دوست از دشمن و دشمن از دوست و به هر لحظهی روشن شدهای بیداری بر کفش شربت نوش گرم خواند با او بدواند با او وندر اندازد در مخزن رگهایش هوش همچو مرغی که به هوش آید جان برده بدر از درون نفسی تند می آید حرف میگوید میدهد مرهم با زخم دلش و به ویرانهی هر خسته نوایش تعمیر و ندرین معرکه در رستاخیز میرسد سوختگان را مدد بار فریاد رسی (نیما یوشیج،1373:465) یا در آن سوی کوه آرمانی،هزاران شهر جوانی که هزار سرو و صنوبر پایجویبارهای آن روییده است و انسان،در سایهسار آن به آرامش میرسد.
چهگونه میتوان تصور کرد که در عصر بیداری،شاعر نوگرایما با رجعت صرف به گذشتههای اساطیری،خود و جامعه را فریب دهد و شرنگ یأسو ناکامی را در جان خسته و بیمار مردم بنشاند؟ وقتی دردهای اجتماعی بر گردهی مردم فشار وارد میآورد و شاعر نوگرای ما نیز بااین فضای مسموم رشد مییابد؛آیا میتوان رسالتی جز این برای او تصور نمود که باتوسل به گذشتههای آرمانی،حال و آینده نویدبخشی را ترسیم نماید؟ روح جاری در اساطیر باستانی،شکستن بنبستها و حصارهایی است که اوضاع وشرایط زمان،برای مردم به وجود آورده بود،در واقع اسطوره،حرکت از واقعیاتمرسوم به سوی فراواقعیتهای ممدوح است که این امر در شعر نوگرایان تجلییافته وتمام تلاش شاعر نوگرا،آن است تا فضایی را در پیش روی انسان معاصر،به تصویربکشد که خود،راه خویش را در تاریکیهای مفرط بیابد و این هدف آرمانی را با توسلبه مفاهیم اساطیری تعقیب میکند."