چکیده:
فرهنگ فاصلهء قدرت به عنوان یکی از ابعاد فرهنگی در اکثر تحقیقات گذشته عامل مهمی در تعیین و پیشبینی رفتار سازمانی در نظر گرفته شده است.هدف این پژوهش شناسایی عواض شناختی و رفتاری ناشی از فرهنگ فاصلهء قدرت بالا در سازمان است.بدینمنظور و برای پاسخگویی به سؤال تحقیق،از روش توصیفی-پژوهشی استفاده شد.جمعآوری اطلاعات لازم برای آزمون فرضیات از جامعهء آماری پژوهش،که کارکنان رسمی وزارت نفت در شهر تهران است،از طریق پرسشنامه انجام شد.به منظور تجزیه و تحلیل اطلاعات جمعآوریشده از آزمونهای همبستگی و نرمافزار SPSS استفاده گردید.نتایج پژوهش مؤید وجود رابطه میان فرهنگ قدرت در سازمان و فرسایش اجتماعی کارکنان از سوی سرپرست،به عنوان یکی از ابعاد تاریک زندگی اجتماعی-سازمانی است. بنابراین،پیشنهاد میشود با توجه به عوارض فرهنگ فاصلهء قدرت،از سازوکارهای کاهش فاصلهء قدرت در سازمان بهرهبرداری گردد.
خلاصه ماشینی:
"مشخصات فرهنگ با فاصلهء قدرت کم -نابرابری در جامعه باید به حد اقل برسد؛ -همهء افراد باید مستقل باشند؛ -سلسلهمراتب به معنای نقشهاست و برای راحتی ایجاد شده است؛ -مافوقها،در دسترساند؛ -استفاده از قدرت باید مشروع باشد و خوب یا بد بودن آن تابع قضاوت افراد است؛ -همه باید از حقوق مساوی برخوردار باشند؛ -صاحبان قدرت باید تلاش کنند تا نسبت به آنچه در واقعیت هستند،ضعیفتر به نظر آیند؛ -سیستم باید سرزنش شود؛ -برای تغییر یک سیستم اجتماعی،باید قدرت مجددا توزیع شود(روش اصلاحی)؛ -افراد در سطوح مختلف قدرت،کمتر احساس تهدید میکنند و برای اعتماد به دیگران آمادگی بیشتری دارند؛ -توافق نهایی بین قدرتمندان و ضعفا وجود دارد؛ -توافقهای بین قدرتمندان و ضعفا میتواند براساس همکاری و اشتراک مساعی استوار باشد.
براساس مطالعات فوق فرضیه اول این پژوهش عبارت است از: فرضیه اول:بین فرهنگ فاصلهء قدرت و ادراک عدالت رابطهء معناداری وجود دارد.
ضمنا سایر پیشنهادهای این تحقیق به شرح زیر است: *افزایش دورههای آموزشی برای ارتقای مهارتهای زندگی بهویژه مهارتهای بینفردی؛ *نهادینهسازی فعالیتهای مدیریت منابع انسانی در سازمان؛ *بهکارگیری مدیران لایق و شایسته و انسانمدار؛ *استفاده از سبکهای مدیریتی مشارکتی و تفویضی در برخورد با کارکنان بالغ؛ *اجتناب از پرداخت امتیازات نابجا و ناعادلانه به مدیران و سرپرستان؛ *استفاده از سیستمهای پرداخت عادلانه به منظور کاهش رقابت ناسالم برای کسب مناصب مدیریتی؛زیرا محرک اکثر افراد برای تصدی پستهای مدیریتی مالاندوزی به جای قدرتطلبی است؛ *آشناسازی افراد با حقوق شهرونی و سازمانی خود و افزایش اعتماد به نفس درونی و ملی آنها؛ *افزایش شفافیت نقش افراد در سازمان از طریق شرح وظایف مدون و تعیین اهداف شغلی برای کارکنان؛ *استفاده از گروههای مرجع در سازمان برای حل مشکلات کاری کارکنان."