خلاصه ماشینی:
"این داستان زنی است که مسیر نادرستی را در زندهگی در پیش گرفته و در این مسیر خویشتن خویش را فراموش کرده است؛یک روز صبح از خواب بیدار میشود،به اطراف نگاه میکند و خودش را در دنیای دیگری میبیند.
این فرد حتما زخمخورده است و درد و رنجی که متحمل شده باعث شده خودش و ذات وجودیش را فراموش کند و در مسیر اشتباه قرار بگیرد اما این بدان معنی نیست که نتواند دوباره از جا بلند شود و شروع تازهای داشته باشد.
هنگام نوشتن داستان هیچ قانونی وجود ندارد:شما قادرید شخصیتهای مختلف را در موقعیتهای متفاوتی قرار دهید و اگر خواننده بتواند احساساتشان را درک کند به راحتی با روند داستان همراه میشود و به آن اعتماد میکند.
بعضی گفتند که این کتاب را مادرم نوشته و برخی دیگر معتقد بودند که ایدهی اولیهاش متعلق به شخص دیگری بوده،ولی واقعیت این است که لازم نیست حتما در طول زندهگی درد و رنج فراوانی تجربه کرده باشی تا بتوانی در موردش بنویسی."