خلاصه ماشینی:
"-قفسی که در آن زیستم و خوابش را دیدم و حتی دوستش داشتم!را حالا در فیلمی نمایش میدهند به نام «گاوخونی» -بعد از فیلم در پیادهروی انقلاب قدم میزدیم،اگر او دستم را نگرفته بود توی همان حال رفته بودم وسط خیابان و...
(شاید هم بعد از خواندن کتاب این جوری به نظرم رسید!)انتظامی هم بسیار کنترل شده و مقتصد نقشش را عینیت میدهد،خواندن آن تصنیف زیبا در پایان فیلم با بغضی در گلو و اشکی که در چشم حلقه زده از شاهکارهای انتظامی در این نقش است که نمیتوان فراموشش کرد.
-اما پایان فیلم برخلاف پایان کتاب آنقدر زیبا از کار درنیامده است،البته فیلم این حسن را دارد که کیوان هنرمند موسیقیاش را ساخته است.
ما منتظر بودیم ببینیم چه میشود؟آیا پسر به آرامش میرسد یا نه؟ موسیقی تیراژ قبل از تمام شدن فیلم شروع میشود و با شجاعت درونی و ترسی که حالا به تهور تبدیل شده پیش میرود."