خلاصه ماشینی:
"شاعر در دل شب نگاهی بآسمان میکند و زیر اثر احساس و هیجان شدید روحی که باو رخ داده میبیند که خود شب میخواهد از خود فرار کند تا ناظر حوادث شومی نشود خود را جمع میکند ع: ''تا مگر وارهد از نفرینها‘‘ شریفی ضربت خوردن حضرت امیر را در محراب مسجد هنگام نماز صبح بطرز دلگدازی و از لحاظ تشبیهه و استعاره که بکار برده بوضع بسیار تکاندهندهای بیان میکند: ناگهان رنگ پرید از رخ شب گشت محراب چو همرنگ شفق کرده خورشید مگر باز غروب یا که افتاده ز پا مشعل حق شرح و تفسیر این منظومه در الفاظ نارسای من نمیگنجد."