خلاصه ماشینی:
"من آمدم و فرض کردم که اگر راوی از نقش مستحیل شود چه اتفاقی رخ میدهد؟همان اتفاقی که شما دیدید یعنی(علی سرابی)دیگر راوی سنتی نیست بلکه بازیگر تئاتر است و نقشهای مختلفی را بازی میکند.
ا اگر یادتان باشد در اول و آخر نمایش بازیگر میگوید:«هرکسی که میرود،برود بیخجالتی»این را به تماشاگر امروز هم میگوید و جالب است که تماشاگران به ناچار بلند میشوند و میروند و باید بروند و ضرورت هم دارد که بروند یعنی باز امام تنها میماند و در اینجاست که به دنیای امروز ما وصل میشود.
ولی فکر میکنم که این راوی میتواند الان باشد و حتی با زبانی که میشکند و امروزیتر میشود و یکدفعه به شمای تماشاگر میگوید منکه راوی هستم و شما هم تماشاگر اگر اینجا بودی چه میکردی؟یک فردی در اینجا با کمتر از صد نفر همراه حضور دارد و یک لشکر روبروی او هستند.
چه چیزی باعث میشود که آن آدمها بروند یا بمانند؟در آن صحنهای که میگوید من پرده حجاب کشیدم شما جای او بودید چه میکردید؟ اگر تک مضرابهای این چنینی در این شیوه کار بیاید چه؟فرض کنید که ما یک شبیهخوان مثل علی سرابی داریم که تئاتری است و یک شبیهخوان مثل علاء الدین قاسمی.
مثلا نمایش محمد رحمانیان نمایش شاخصی است که فروش خوبی دارد همین امر موجب میشود که نگاه جدیدی به این مسئله ایجاد شود.
اکنون اوضاع بودجه به حدی بد و مبالغ بودجه حقیرانه است که حتی اگر با مرکز هنرهای نمایشی قرارداد ببندی حال اینکه پول قراردادها کی داده شود خدا میداند؟شما هیچ شاخصی نداری و هر اتفاقی که برایت رخ میدهد با عشق و علاقه و رفاقت است وگرنه کسی با این پولها کار نمیکند."