خلاصه ماشینی:
"2هارون الرشید نشسته به سفره جشن و شادی،جشن پیروزی بر جعفر برمکی که قصد خروج بر خلیفه را داشته،عهد کردهاست که به شکرانهء این پیروزی بزرگ صد تن از غلامان و کنیزان خویش را آزاد کند و جلاد خسته از آن همه گردن زدن که به زعم خود به فرمان خلیفه و برای رضای خدا بوده، عاجزانه به درگاه حق مینالد که مهرش در دل خلیفه افتد و یکی از آن صد تن او باشد.
مگر به ضرورت،که این ضرورت نباید تحمیلی باشد و خود این ضرورت ترفندی است برای مخاطب.
نمایشنامهنویس این نکته را هم نباید از یاد ببرد که نمایشنامه برای اجرا نوشته میشود و مخاطب فرصت بازگشت و مراجعه مکرر را ندارد پس همهچیز باید روشن و واضح و در عین حال دراماتیک باشد.
درست است که نویسندگان این مجموعه شهرستانی و تازه کار هستند که البته عاشور پور در این میان شال این حکم کلی نمیشود اما نباید به این دلیل آنها را دستکم گرفت."