خلاصه ماشینی:
"ولی وقتی ما چند بعد از ظهر پی در پی از کنار او شنا کردیم و دور شدیم و رفتیم و برگشتیم و داستانهای خیالانگیز درباره کشتی غرق شده مینجمعکن بازگفتیم،بشدت تکان خورد و در کمتر از دو هفته شنا کردن یاد گرفت.
بگمانم مالکه بزودی قادر شد مرتبا بطری را بیرون بیاورد،چون وقتی با ما شروع به شیرجه رفتن توی کشتی مینجمعکن را کرد،بهیچ روی دیگر یک مبتدی نبود.
در میان آب و آتش،از چه رو کردی رهایم؟ بیتو سخت افتادهام در ورطهء بیبند و باری حسن عهدم بسته زنجیری گران بر دست و پایم بادهء گلگون چنان افکنده از پایم که زین پس جز نوای بینوائی برنمیخیزد ز نایم دیشب از فریاد خود تنها نه من بیدارم بودم مرغ یاحق هم نخوابید از نوای وای وایم بیوفایان من،ترک مرا گفتند و دیگر کس به غیر از غم نمیکوبد در محنتسرایم بازگرد ای رفته از دست(رضا)با تلخکامی رحم کن بر کودک شیرینزبان تازهپایم از خطایم بگذر این محبوب بیهمتا که دانی من سزاوار عطایم،درخور مهر و وفایم مرگ هم ایدوست،بر آسایش جانم(رضا)نیست ورنه میدانی که دور از تو،بمرگ خود رضایم!"