خلاصه ماشینی:
"امهیی از تبعید سلام و بوسه بر تو،محبوبم!واژهها نارسایند،چگونه باید آغاز کردو کجا باید به پایان رساند،چرخ زمان در گردش است.
چگونه باید آغاز کردچرا که هرچه گفتهاندیا خواهند گفتبا در آغوش گرفتن یا حتی فشردن دستبه پایان نتواند رسید،سرزمین ناپایدار را نتواند گرفتو پرندهی پریشان را آماده پرواز نتواندکرد.
چگونه باید آغاز کردسلام و بوسهو دیگرچه؟ به رادیو میگویم:به او بگومن خوبم،به پرستو میگویم:اگر به آن سرزمین میروی،پرستوی محبوب،فراموش مکن این را.
یکبار رفیقی از من پرسید:تکهیی نان داری؟گرسنهاش بود،آه مادر،به چه درد میخورد آدماگر همه شب گرسنه بخوابد؟ از رادیو پیامهای آوازهها را شنیدم.
از خواهر کوچکم بنویس،به سنی رسیده است که پسرها برایش نامهبنویسند؟ مادربزرگ هنوز کنار در مینشیندو دعاهایش را به راست و چپ فوت میکند؟آن خانهی کهنه،آن آستانه،آن بخاری و آن درهای کهنه در چه حالند؟ از رادیو پیامهای آوارهها را شنیدهام،همه میگفتند ما خوبیم،اما مادر محبوب،من غمگینمو فکرهایی پریشان در سر دارم،رادیو برای من خبری از شما نمیگوید،حتی خبرهای بد."