خلاصه ماشینی:
"هیچکس تو را نمیشناخت تنها صاحب سوپر محلهتان تو را میشناخت و گفت:یک ماه است که به این محله آمدهای بعد هم خانهات را بازرسی کردیم.
همه نوارها را به ترتیب شماره روی آنها گوش کردم الان هم دنبال آخرین نوار را پر میکنم از آن روز به بعد هر لحظه سر کار، توی خانه،وجودت را در کنار خودم حس میکنم حتی عروسک شکسته را هم به خانه آوردم.
آقای محمدی از مامور گیشه پرسید:هزینه پست این پاکت چقدر میشود.
دقایقی بعد آن مامور برگشت و به آقای محمدی گفت:شما باید ده هزار و هفتصد تومان هزینه پست را بپردازید.
مامور گیشه مقدار زیادی تمبر جلوی آقای محمدی ریخت و او با حوصله شروع به چسباندن آنها روی پاکت کرد.
آقای محمدی پرسید:حالا میتوانم آن را پست کنم!!!؛ مامور مؤدبانه گفت:خیر آقا.
شما تعداد زیادی تمبر روی این پاکت چسباندید و طبیعی است که حالا سنگینتر شده است."