خلاصه ماشینی:
"اما به گمان ما این داوری و رأی نادرست است زیرا که آنچه اصطلاحا"سبک هندی"نام گرفته است بهطور ناگهانی و یکباره پدید نیامده است،و اگر دقت شود نخستین آثار و نشانیها و حتی مبانی آن در اشعار گویندگان نامدار متقدم همچون حافظ دیده میشود که این دو بیت از نمونههای آنهاست: «من خرابم ز غم یار خراباتی خویش میزند غمزهء او ناوک غم بر دل ریش» که«ناوک غم بر دل ریشزده شدن به دست غمزه»چه چیز جز همان"خیالبندی شاعرانه"است؟ «ای ز شرم عارضت گل کرده خوی پر عرق،پیش عقیقت،جام می» گل از شرم رخ یار حافظ عرق میکند،و جام می در برابر لب و دندان او غرق عرق میشود!به قول دکتر میر احمد طباطبایی«لطف سخن حافظ در همین است که روشن نمیگوید و فهم نکته را به قریحه و هوش اهل معنی حواله میدهد.
البته در این بیت و ابیات بعد میان می و معشوق تقارن و توازن برقرار است،و در غالب جاها،چشم معشوق که معادل جام گرفته شده است،به شاعر امکان میدهد تا از غلیانهای روحی خود یاد کند و آشکارا بگوید که: خمخانهها به گردش چشمت نمیرسد امشب محرفی به دماغ فرنگ زن!(ص 2201).
بیدل درعینحال از وجه مذهبی و اخلاقی قضیه غاقل نیست،و ضمن آنکه میداند که"نرگس کافر"و"نگاه کافرآیین"و مانند اینها خطرهایی هستند که مؤمن را تهدید میکنند،از یکسو برخورد و رویارویی مستقیم میان کفر-که فرنگ گهواره و خاستگاه آن دانسته میشود-با اسلام میرسد و امور مباح در عالم کفر را در تقابل با محرمات اسلامی قرار میدهد: شرع هر دین بهرهء او نیست جز رفع شکوک قبضهء تیغ فرنگی ساخت با دندان خوک(ص 208)."