خلاصه ماشینی:
"اگرچه منطق گفتوگویی باختین،که نمود آن بیشتر در جهان شاد و تمسخرآمیز کارناول جستجو میشود،با مانع مواجه است و جشنهای کارناوالی امروزه بیشتر به شکل اموری توریستی و سرگرمکننده درآمدهاند و نقد فرهنگ رسمی و جدی از طریق آنها بیمعنا شده،اما از آنجا که غالب مباحث باختین به گفتوگو و روابط گفت وگویی اختصاص دارد(امری که امروز،مورد توجه اندیشمندان و متفکرانی نظیر هابرماس نیز واقع شده است)،لذا ارزیابی دقیق افکار او در این زمینه میتواند جالب توجه باشد.
نویسنده با اشاره به داستان ضحاک ماردوش در شاهنامه اینگونه بیان میکند که«فردوسی در این داستان دو مار را که مغز انسان خوراکشان است نماد این خودکامگی قرار میدهد که در تعارض غارت و اختناق چارهای جز بلعیدن نیروی انسانی ندارند»و این خودکامگی در نظامی با فرهنگ قبیلهای پدیدار گشته و وجود نیروهایی که خود ضحاک را برمیاندارند و فریدون برآمده پس از ضحاک را نیز به ضحاکی دیگر تبدیل میکنند."