چکیده:
گادامر فهم را اساسی¬ترین فعل انسان دانسته و هدف خود را پدیدارشناسی و هستی¬شناسی فهم و توصیف آنچه که در هر فهمی روی می¬دهد، اعلام می¬کند. او فهم را واقعه¬ای می¬داند که ورای خواست و اراده ما برای ما رخ می¬دهد. از نظر او فهم, واقعه¬ای دیالکتیکی، تاریخی و زبانی است که حاصل تعامل، گفت¬وگو و در نهایت امتزاج افق گذشته با حال است. فهم با عواملی همچون سنت، افق، زبان، زمان، تاریخ، پیش¬داوری، دور هرمنوتیکی، کاربرد و غیره ارتباطی تنگاتنگ و جدا نشدنی دارد. بنابراین, تمام این عوامل باید در یک کل واحد و مرتبط با یکدیگر مورد بررسی قرار گیرند.
خلاصه ماشینی:
"پرسشی که گادامر توجه شایانی به آن مبذول میکند این است که چگونه میتوانیم،در حدود استفاده مسلم از افق خودمان،به سعه صدری نسبت به متن دست یابیم که مقولات خودمان را از قبل به آن تحمیل نکنیم(نکـ:پالمر،134)؟ با توجه به تواناییهای بالقوه فراوانی که دیدگاه گادامر در جهت ایجاد گشودگی و فراهم آوردن امکان درک فهمهای متفاوت دارد،این تحقیق بر آن است که به مسأله فهم،به ویژه فهم متن براساس هرمنوتیک فلسفی گادامر،بپردازد.
به همین دلیل در تفسیر هرمنوتیک فلسفی گفته شده است،در هرمنوتیک فلسفی پرسش آن نیست که ما در عمل فهم چه میکنیم یا باید بکنیم؟بلکه پرسش این است که در واقعه فهم،در ورای خواست و فعل ما چه اتفاقی میافتد و منطق و عوامل مؤثر بر آن چیست؟(نکـ:همان،11) هرمنوتیک گادامر را میتوان نوعی هستیشناسی فهم تلقی کرد.
به همین صورت گادامر نیز اعتقاد داشت که فهمی که براساس الگوی گفتوگو و دیالکتیک شکل گرفته باشد و نه براساس الگوی روش،نتیجهاش این نیست که یک طرف گفتوگو دیدگاه خود را به نحوی مسلط و موفقیتآمیز بر دیگری عرضه کند،بلکه چنین فهمی مقتضی یک نوع ارتباط و پیوند میان دو سوی گفتوگو است که نهایتا به تغییر وضعیت آنها میانجامد(نکـ:حقیقت و روش،341).
سؤال اساسی(در اینجا)این است که آیا برای اندیشه این امکان وجود دارد که بر نقطهای فراتر از تاریخ قرار گرفته و درباره حوادث و پدیدههای انسانی که اموری درون تاریخ هستند،به قضاوت و داوری بپردازد؟آیا اساسا فهم عینی و مطلق در علوم تاریخی امکانپذیر است؟این سؤالات و پرسشهای دیگری از این قبیل،مسائلی بود که مکتب تاریخیگری در برابر معرفتشناسی قرن نوزدهم قرار داده(نکـ:گروندین،76-77)و بسیاری از اصحاب هرمنوتیک را برای کشف پاسخ به تقلا و تلاش وادارد کرده بود."