"(به تصویر صفحه مراجعه شود) بیپاسخی ریگهای ته جو میگفتند: آب،دیریست که از بام سر ما رفته است.
تو به من میگفتی: من دلم میخواهد مثل ریگ ته جو باشم.
میبرد از سر هوش شب این دهکدهی تنهایی که در آن هرفانوس خفته،آشفته در آغوش نسیم و سراپا هوسش خاموشیست.
جهانسوز طوفان بنبست جوانههای سبز راه را در گلو به غنچههای کلام،بستند."