"او همواره میگفت:«شرم دارم بگویم سالهای ممتد و متمادی در جبهه حضور داشتهام اما زندهام،زیرا که شاید این،نشان عدم شایستگی من برای شهادت بوده است!» سردار شهید حاج صفدر رشادی،سرانجام سر پرشور بر سر پیمان نهاد و همراه با همبالان طوبانشین خویش، سرلشکر شهید حاج احمد کاظمی و دیگر فرماندهان نیروی زمینی سپاه،در حین مأموریت در منطقهء عملیاتی شمال غرب کشور،ساعت نه و سی و پنج دقیقهء صبح نوزدهم دیماه سال 4831،برابر با عرفهء 6241 به آسمان پرواز کرد و بدینسان جهادی را که نوزدهم دی 6531 آغاز کرده بود،در نوزدهم دی 4831 به فرجام رساند.
از جمله خوابهایی که مکرر دیده شده این است که از او پرسیدهاند چگونه میتوان به فیض شهادت دست یافت؟شما چه کردید که به چنین درجهای نائل شدید؟گفته بود آدم باید خودش بخواهد صاحب قریحه و ذوق هنری خوبی بود؛به همین خاطر به طراحی کاریکاتور و دیوارنگاری پرداخت و هنوز هم بعضی از دیوارنگاریهای او بر پیشانی کوی و برزنهای جنوب تهران باقی است.
رشته تحصیلی ایشان مدیریت بود و در دورهء عالی جنگ(دکتری)دانشگاه امام (به تصویر صفحه مراجعه شود) حسین(ع)قبول شد و مدتی نیز سر کلاس حاضر شده بود اما نتوانست ادامه تحصیل دهد،میگفت:«سردار کاظمی از من خواسته که فعلا درس را کنار بگذارم و من هم به دلیل اینکه او فرمانده من است اطاعت کرده و دانشگاه را ترک کردهام.
او شوق فوق العادهای به شهادت داشت!»(برادر شهید) به مادرمان میگفت:«من خجالت میکشم بگویم در جبهه بودهام»مادر میگوید:«حضور طولانی مدت در جبهه که خجالت کشیدن ندارد»پاسخ میدهد:«نه،به جهت اینکه وقتی میبینم سالهای زیادی در جبهه بودم و شهید نشدم، فکر میکنم پس من لیاقت شهادت نداشتهام."