خلاصه ماشینی:
"تا همین جای فیلم درمییابیم مخمل آبی ملهم از دو ژانر،هر دو شکل گرفته در دههء 04،خلق شده است؛ اول کمدی بیمزه و بیروح شهری،نمایش زندگی روزمرهء شهر کوچک،جایی که مردم از خانه بیرون میآیند تا سودا بنوشند و با اتومبیلهای شیک خیابانهای شهر را سیاحت کنند و دوم فیلم نوآر،در این ژانر آدمهای معمولی به حضور پلیدی که بالای لایهء زندگی روزمره به کمین نشسته است و به استعداد خودشان در انجام افعال ناگفتنیپی میبرند.
اما بههرحال مخمل آبی مانند همهء فیلمها به پایان میرسد جفری از مهلکه رهایی مییابد یا بیرون انداخته میشود.
در سکانس پایانی فیلم که جفری و سندی و آشنایانشان در باغ دور هم جمع شدهاند و سینهسرخی روی شاخهء بالای سرشان نشسته است و نغمه میخواند و کرم میخورد،خالهء جفری نگاهی به سینهسرخ میاندازد،گاز گندهیی به هاتداگش میزند و میگوید:«من هرگز نمیتوانم چنین کاری بکنم."