خلاصه ماشینی:
"و نیز مجادله نمیکنم که اگر حضرت میرهادی عزیز «راست پنجگاه»را میشناخت،میدانست که با همین استدلال تیغی«یکسانی بیبروبرگرد بیات اصفهان با مینور هارمونیک غربی»،«راست پیجگاه» نیز یک فاماژور بیبروبرگرد غربی است و نیاز به پژوهش و انقلاب دیگری در این زمینه نیست و البته مدولاسیونهای فراوان موجود در آن را شهم- که بدون آنها راست پنجگانه وحشی و عصیانزدهیی که مرتب و بیقرار به همایون،شور،ابوعطا و حتی نوا حمله میکند به یک درآمد ماهور-یا به ذائقه حضرت میرهادی به یک فاماژور نقلی و دستآموز- بدل میشود-ندید میگیریم و به قول حضرت ایشان برای«سازگاریشان با هارمونی غربی»و پیدا کردن «توانایی تطبیق»و«به لباس روز درآمدن»2از میانه کارزار حذف میکنیم و بعدا با ترکیب این تونالیته فاماژور-که از قضا ممکن است در روزگار ما گاهی با سهتار هم نواخته شود-با هارمونیزاسیون تیرس-یا اگر قدری پست مدرن فکر کنیم با چندتا قضای دیسونانت و چند چاشنی کلاستر ناقابل-به فصای «پست مدرنیته شهرنشین»پرتاب میشویم و در نهایت هم اندکی به این صرافت نمیافتیم که این ذهنیت تحولنگرانه دو تواندیشانه و انقلابی را چرا دیگرانی قبل از ما درک نکردند تا این دردیکش مغموم را از سیاهپوشی ماتم غروب غمگنانه خدایان خویش به درآورند؟!
بگذریم که رنگآمیزی اثر مورد بحث ما از هارمونیزاسیون تقریبا تیرس و تونال فراتر نمیرود و به قول حضرت میرهادی تازه به«ذهنیت سیصد سال پیش اروپا»میرسد و با همین اظهارنظر ایشان من نمیدانم تبریک ورود مسعود شعاری عزیز به دنیای پست مدرن،در انتهای مقاله از چه صیغهیی است؟7 اعتقاد بنده این است که تب فیوژن نیز با سقف تفکر فعلی در هنر این سرزمین مثل تبههای دیگر در آینده نهچندان دوری فرو خواهد نشست،اگرچه فعلا علائم حاد این تب در حال بروز است و به گونهیی اپیدمیک گروههای کوچک و بزرگ پراکندهیی را به خویش مبتلا ساخته شاست."