خلاصه ماشینی:
"نگذارید این گریهها بر شما چیره شوند1 مارگریت دوراس مسعود سالاری «شما از برابر دوربین کنار رفتهاید.
شما غایبید.
با رفتن شما،غیبت شما به جای مانده است،از غیبت شما عکس گرفتهاند،همان طور که از حضورتان،اندکی بیشتر.
زندگی شما دور شده است.
تنها غیبت شما به جای مانده است،که حجمی ندارد،از این پس هیچ حجمی ندارد، هیچ امکانی که از آن بتوان راهی برگشود،یا تن به آرزویی داد.
شما دیگر مشخصا هیچ کجا نیستید.
شما دیگر برگزیده نیستید.
از شما دیگر هیچ بر جای نمانده جز این غیبت سیال،مواج،که پردهء سینما را پر میکند، (1).
دیگر هیچ اتفاقی نمیافتد مگر این غیبت غرقه در افسوس،که اکنون حتی بازماندهای نخواهد داشت تا بر آن بگرییم.
نگذارید این گریهها بر شما چیره شوند،این عذاب.
درحالیکه برای مردن آماده بودم،شروع کردم به نوشتن آنچه میدانم شما نمیتوانید دلیلش را درک کنید،یا آنگونه بشوید،اینگونه است که میگذرد.
من به نادانی شما خطاب میکنم."