خلاصه ماشینی:
"چنین است که شعر از دل شاعر بر میخیزد،میجوشد و جاری میشود،تا بگوید ریگ آموی و درشتی راه او زیر پایم پرنیان آید همی و پس از«بو و یاد»که دو عنصر حسیاند،در خیال به سفری که در پیش است،نزدیکتر میشود و مسیر سفرش را پیش چشم مجسم میکند و برای مخاطب نیز،پس به عینیتی بیرونی اشاره میکند،یعنی«ریگ»و آن هم«ریگ آموی»که طبیعتا خشن است و عبور از«ریگزار» پای آزار نیز تواند بود،با این همه شاعر این«ریگزار»را زیر پایش نرم و لطیف میبیند درست مثل ابریشم یا آنگونه که در شعر آمده است«پرنیان»،و تصویری ارایه میدهد از کاروانی که باید از این«ریگستان»بگذرد تا برسد به آب و آبادانی،پس به رودخانه سر راهشان میرسد و میگوید: آب جیحون از نشاط روی دوست خنگ ما را تا میان آید همی و این بار شور و نشاط درونی خود را به طبیعت و آب رودخانه نسبت میدهد،و اینکه«آب رودخانه»از دیدن«دوست»است که به شادی پرداخته است و اگر موج بر میدارد و تا کمر و پهلوی اسب میرسد،به خاطر همین شور و حالی است که به آن دست داده است،و با چنین جاندار پنداری است که به شعرش کیفیتی امروزی میبخشد و تصویری ارایه میدهد طبیعی،مخیل و بسیار خیالانگیز،از رودخانهای که اینک در سفری که پیشرو دارد،باید از آن بگذرد و تا پایان ادامه میدهد."