خلاصه ماشینی:
"چنانکه در ادامهء مطلب نیز،مسایلی همچون قیاس و استحسان ابو حنیفهای- که چنانکه خواهیم دید،از سوی ائمهء وحی(ع)به عنوان اموری مخالف دین و نابود کنندهء سنت،و منطبق با سیرهء ابلیس45،شدیدا طرد شده-مصداق«گرایش به جریان عقلگرا»در تاریخ صدر اسلام قلمداد میشود!55 نویسنده در همان اوایل مقالهء مندرج در شمارهء 64 مجلهء فقه اهل بیت علیهم السلام(ص 461)،در فصلی با عنوان«جدال عقلگرایی و تعبدگرایی در تاریخ معارف اسلامی»تأکید میکند:«وجود برخی شخصیتها و یا مذاهب مختلف اعتقادی و فقهی،که در نظر نگارنده یا خوانندگان جایگاه ارزشی مثبت یا منفی دارند،در یکی از این دو رویکرد معرفتی،نباید ما را به پیشداوری در خصوص این موضوع وادارد؛زیرا اولا،سعی بر این است که بیشتر نمونهها-دقت کنید:«بیشتر نمونهها»و نه«همهء آنها»-از شخصیتهای غیر معصوم ذکر شود...
و حضور آنها در هرنحلهای نمیتواند سبب اعتبار و حجیت بینش خاصی گردد،همچنانکه بیاعتباری نحلهای را نیز ثابت نمیکند»و«مفروض این است که ما در مورد این دو رویکرد فکری به قضاوتی نرسیدهایم»؟معلوم نیست این سخنان با کلام خود آقای امامی که تصریح میکند:مخالفت و برخورد قاطع امامان شیعه با قیاسی و اجتهاد به رأی،«چنان همهجانبه و آشکار بود که این موضعگیری به شعار مذهب تبدیل گردید»79،چگونه قابل جمع است؟ مطلب را درست دریابیم:در تعبیر«اجتهاد به رأی»،واژهء«رأی»،مفهوما از نظر و نظرورزی معمول عقل و ذهن آدمی چندان دور نیست؛منتها نظرورزی با ذهن و عقلی که در پرتو ارشادات ائمهء صادقین علیهم السلام جامعیت و عمق لازم را در بررسی و شناخت حقایق پیدا نکرده و به دلیل نشناختن حد خود،و نداشتن یا نپذیرفتن میزانی جهت تشخیص آفات و تصحیح مواد قیاسات آن،خواسته یا ناخواسته در چنگ اهواء و اوهام افتاده است؛و در عین حال میخواهد پهلو به پهلوی تعالیم نبوی و ولوی(ع)زند و به نوعی در دایرهء تشریع احکام،کار پیامبری (79)."