خلاصه ماشینی:
"چه چیز مغرور،چه میدانم؟ اگر بخواهم در مایههای بچههای قدیم بنویسماینطور از آب در میآید: «البته!اصولا اگر نظر اینجانب را خواسته باشیدبه نظر اینجانب آن چیزی که انسان را نسبت بهپروردگارش مغرور میسازد این است که ما باید بهحرف پدر و مادر گرامی و معلم از جان عزیزترمانگوش فرا دهیم و من همیشه در کارهای خانه بهمادرم که سالها طفلک دستم را گرفته و پا به پا بردهاست کمک میکنم.
اما!پس چرا حرف نمیزند؟چرا این طوری نگاهمیکند به من؟ای بابا!هنوز هیچ چیز نشده کهقیافه گرفت برای ما،چقدر مغرور است به خودش.
باباالاغ بیانصاف،این حرفها چیه میزنی؟اگر من و تورو بوجودت نیاوردم پس چه جوری رودو تاپاتوایستادی و داری منکر من میشی؟ &%04431BNDG044G% الاغ این را که میشوند تکانی میدهد تاپالانش را کمی بالاتر بکشد و بعد ژستی غریب بهخودش میگیرد و بادی در گلو میاندازدو متفکرانه در میآید که:-ما همه زاده تاریخیم،پروسه جبر تاریخ."