خلاصه ماشینی:
"-بهحال اعدادی اشک میریزم که عمری در بازداشتگاه جدولضرب در سلولهای انفرادی محبوس هستند.
-عاشق فریادی هستم که گلیمش را از سکوت بیرون میکشد.
-برای باغبانی اشک میریزم که در زمان پیری،هیزمشکن شدهاست.
-برای نوزادی اشک میریزم که در آستانهی در خروجی زندگی به دنیامیآید.
-برای ایستادن از خودم بالا میروم.
-اگر مقصد،کوی یار باشد شتابزده از ضربان قلبم گام برمیدارم.
-عاشق باغبان مهربانی هستم که در فصل زمستان برای تقویت روحیهی گلها ساکن گلخانه میشود.
-بهحال موجود سادهلوحی اشک میریزم که برای نشنیدن فریاد،چشمش را میبندد.
-بهحال موجودی اشک میریزم که موجودی لبخندهایش ته کشیده است.
-رفتن به کوی یار همانقدر آسان است که بازگشتن از آن،مشکل.
-عاشق نوزادی هستم که در واپسین دم حیاتم متولد میشود.
-از دامنهی نشستن برای تسخیر قلهی ایستادن بالا میروم.
-سایهی درخت،راه هموار را پیش پای سگ میگذارد.
-برای اینکه صدای پایم را روشنتر بشنوم در جاده متروک گام برمیدارم."