خلاصه ماشینی:
")7691,nosmohT( در حقیقت میتوان گفت فعالیت فراغتی در اوایل رشد دوره صنعتی مدرن حوزه تضادهای سیاسی،فرهنگی و اجتماعی بود که به شکل ستیز اتحادیههای کارگری و مدیریت کارخانهها و کارفرماها تجلی مییافت؛اما به تدریج که ساخت اقتصادی تغییر کرد و بازارهای مصرفی تشکیل شد،حوزههای فراغتی برای اقشار مختلف شکل یافت.
فراغت در هردوره ممکن است براساس تحلیل بیولوژیکی با دوره دیگر متمایز باشد و تأثیری برآن نداشته باشد،اما ادعای ما این است که مطالعات فراغت دوره زندگی جوانان را باید با فهم و مطالعه الگوی سایر دورهها مانند میانسالی و سالمندی سنجید،چون اگر قائل به تحول در یک الگو باشیم سایر الگوها نیز تغییر کرده است و این تغییرات به هم مربوطاند.
حاصل بحث این است که به درستی نمیتوان تحلیلهای بیولوژیکی را پایه تحلیل دوره زندگی و اوقات فراغت گروههای مختلف قرار داد،بلکه همان طور که فدرستون پیشنهاد میکند(1987: 118-117)نسبت به اینکه بتوان یک سیکل زندگی عام را با مدل روانشناختی-بیولوژیکی براساس نظریه مراحل زندگی )yroeht egats( سازماندهی کرد باید بااحتیاط نظر داد.
واقعیت آن است که تحولات بعد از دهه 1980 و 1990 که نظام سرمایهداری همزمان با رشد اقتصاد دانشمحور با آها مواجه شد و پیامدهای آن برساخت بازار کار و آینده کار و شغل،مطالعات فراغت را وارد دوره جدیدی کرد؛زیرا تا پیش از این، فراغت به واسطه اینکه با ماهیت سازمان اجتماعی کار نظم میگرفت،تحت تأثیر ایستایی نسبی تحول در بازار کار بود-همین مسئله برمطالعات اوقات فراغت نیز تأثیر جدی گذاشته است.
براساس سنت مطالعات اوقات فراغت و مدل بیولوژیکی،در دورههای مختلف زندگی(نوجوانی،جوانی،میانسالی و سالمندی) نوعی الگوی فراغت ثابت وجود دارد که ورود به جامعۀ جدید و تحولات اجتماعی این نگرش را تغییر داده است."