خلاصه ماشینی:
"او حکمت مرگ را از جهت دیگری در اندیشۀ دیگر بیان میکند که: {Sکرد ویران تاکند معمورتر#قوم انبه بود و خانه مختصرS}و نیز میخواهد بگوید که هر نوع از موجودات،از عالم نوع دیگر در غفلت کلی به سرمیبرد: {Sهرچه زیر چرخ هستند امهات#از جماد و از بهیمه وز نبات#هر یکی از درد غیری غافلند#جز کسانی که نبیه و کاملندS}او علت این غفلت را حجاب تن میداند و میگوید لازم است که انسان با تولد دیگری ازاین قید خود را برهاند: {Sچون دوم بار آدمی زاده بزاد#پای خود بر فرق علتها نهادS}از مسألۀ بقا و فنا را«چون برنامۀ شمع پیش آفتاب»میداند و با این مسیر نظر در مبدأ ومعاد و وطن اصلی دارد که خودباوری از زنجیرۀ باورهاست: {Sخوشتر از هر دو جهان آنجا بود#که مرا با تو سروسودا بودS}مولوی بستر جریان را در لفاقۀ داستانی از ماجرای عشق صدر جهان میآراید و اوجسخن خود را از زبان عاشق که بیاختیار به دنبال معشوق است،میآورد: {Sگفت من مستقیم آبم کشد#گرچه میدانم که هم آبم کشدS}و در ادامۀ این سخن میآورد: {Sاز جمادی مردم و نامی شدم#و ز نما مردم ز حیوان سر زدم#مردم از حیوانی و آدم شدم#پس چه ترسم کی ز مردن کم شدم#حملۀ دیگر بمیرم از بشر#تا برآرم از ملایک بالوپر#و زملک هم بایدم جستن ز جو#کل شیء هالک الا وجهه#بار دیگر از ملک پران شوم#آنچه اندر و هم ناید آن شوم#پس عدم گردم عدم چون ارغنون#گویدم:که«انا الیه راجعون»#مرگ دان آن کاتفاق امت است#کاب حیوانی نهان در طلمت است#همچو نیلوفر برو زین طرف جو#همچو مستسقی حریص و مرگ جو#مرگ او آب است و او جویای آب#میخورد و الله اعلم بالصوابS}در مسیر اندیشهها،هر فکر مقدمۀ ظهور فکر دیگر است،،ن دیگر نیز خود مقدمه و پایۀ ظهور اندیشۀ دیگر است."