چکیده:
میان هرمنوتیک فلسفی و نظریه ادبی، بهویژه نظریههای معطوف به خواننده پیوندی ضروری وجود دارد. این پیوند در رویکرد پدیدارشناسانه هرمنوتیک فلسفی و تبار پدیدارشناسانه این نظریهها ریشه دارد. از این منظر، هرمنوتیک فلسفی، درواقع فلسفهای هستیشناسانه در باب تفسیر متن است. وجه فلسفی هرمنوتیک فلسفی در «وجودیبودن» آن است و وجودی که گادامر و ریکور از آن میگویند، وجودی تفسیرشده است؛ به این اعتبار، تفسیر متن (حلقه رابط میان هرمنوتیک فلسفی و نظریه ادبی) در محور اندیشه هرمنوتیکی گادامر و ریکور قرار دارد. تفاوت در رویکردهای دو نماینده هرمنوتیک فلسفی به متن و تفسیر، تابعی است از تفاوت در دو راهی که هر یک از آنها برای رسیدن به وجود در پیش گرفتهاند. مهمترین وجه تمایز، توجه ریکور به جنبه معرفتشناسانه و تأکید گادامر بر هستیشناسیای مستقیم در روند تفسیر است. این تفاوت اصلی منشأ چهار تفاوت جزئیتر است: «زمانمندی»، «زبانمندی»، «ویژگی دیالکتیکی» و «عینیتگرایی». در این مقاله، پس از بحث در نحوه رابطه هرمنوتیک فلسفی و نظریه ادبی، آرای گادامر و ریکور در باب متن بررسی میشود. ابتدا مفهوم متن در نظر هر یک جستوجو میشود، سپس با تمرکز بر چهار محور تفاوت ذکرشده، رویکرد تفسیری آنها به متن با یکدیگر مقایسه، و در پایان، مباحث جمعبندی میشود.
There is an inevitable relation between philosophical hermeneutics
and Literary theory, especially Reader-Response theories. It springs
from phenomenological approach in philosophical hermeneutics and
phenomenological predecessor of these theories. Indeed, in this point
of view, philosophical hermeneutics is an Existential philosophy on
the interpretation of the text.
Philosophical aspect of philosophical hermeneutics is based on the
Existentiality of it. Furthermore the Existence that Gadamer and
Ricouer consider, is an interpreted Existence; as a result, the
interpretation of text, is in the center of hermeneutical views of
Gadamer and Ricouer.
The difference between their sights is a subsidiary difference
pertaining to the main difference which is their ways towards
Existence. The most important difference is related to Ricouer's
epistemological model and Gadamer’s ontological view in the process
of interpretation. The main difference is in fact the base of the other
subsidiary differences: temporality; linguistic; dialectical and
objectivity.
In this article I'm going to discuss the relation between
philosophical hermeneutics and literary theory and then describe the
views of Gadamer and Ricoeur on text I will compare the
interpretation models in Gadamer’s and Ricoeur’s point of views on
text in accordance with the four differences mentioned. Finally I will
draw a total conclusion form all the discussed matters
خلاصه ماشینی:
هرمنوتیک فلسفی، نظریة ادبی، متن، تفسیر، فهم، وجود مقدمه فهم متن با زندگی چه نسبتی دارد؟ ماهیت و مکانیسم این فهم چیست و بالاتر از آن، ظرفیتهای بهترزیستن کداماند؟ این سؤالات را بهگونهای ملموستر میتوان طرح کرد: ما چگونه میتوانیم با متون ادبی، هنر و دیگر نشانهها و نمادهای فرهنگی خود و دیگران ارتباط برقرار کنیم؟ وقتی شعر حافظ را میخوانیم، چگونه آن را میفهمیم و وقتی شعر پل سلان1 را میخوانیم، چگونه از آن ما میشود؟ چگونه میتوان متون جدید مانند اثر هنری مارسل دوشان2 را فهمید؟ اگر فهم همواره زمانمند است، در جریان فهم تعامل ما با گذشته چگونه تعاملی است و سرانجام اینکه فهم اینجایی و اکنونی از آنچه بدان زندگی میگوییم، چگونه ممکن است؟ این مقاله مدعی نیست که به این سؤالات پاسخ میدهد، بلکه هدف آن، تلاش برای نمایاندن اهمیت آنها و امکان یافتن پاسخ آنها در هرمنوتیک فلسفی (گادامر و ریکور) است.
افزون بر این، دستکم به این دلیل که نظریة ادبی در پی ارائة ارغنونی برای تفسیر متن12 است و تفسیر نیز مسئلة مرکزی هرمنوتیک فلسفی است، پیوند میان آنها ضروری خواهد بود.
نخستین جنبه به وظیفة علم هرمنوتیک، یعنی فهم معنای اثر13 مربوط است؛ زیرا پرسش از منشأ معنا (خواننده، مؤلف یا متن) همچنان مسئلة هرمنوتیک فلسفی است و از این لحاظ، «نقد ادبی باید روش یا نظریهای را طلب کند که بهویژه متناسب با رمزگشایی اثر انسانی در اثر، یعنی معنای آن باشد.
"Dialogue, Text, Narrative: Confronting Gadamer and Ricoeur" in: Silverman, Hugh.