چکیده:
بهام در مفهوم عام و رایج خود با ابهام در مفهوم هنری آن تفاوت دارد. ابهام به مفهوم شناخته شده اش و آن چنان که در برخی از منابع سنتی بلاغت مطرح می شود، مترادف با غموض و پیچیدگی است و نوعی ضدارزش تلقی می شود؛ در حالی که ابهام به مفهوم هنری خود، یکی از عناصر جوهری شعر است؛ زیرا مجال دریافت های متکثر و چندمعنایگی اثر را سبب می شود و این امکان را به خواننده می دهد تا به گونه ای در بازآفرینی اثر با آفریننده آن مشارکت داشته باشد. ابهام به معنای هنری خود، بیشتر در صور ابهام ذاتی و ارادی شعر نمود می یابد و بخشی از آن، محصول قریحه تربیت شده شاعر است. این پدیده ادبی بیشتر در هیات ابهام صرفی، ابهام نحوی، ابهام تصویری، ابهام تعبیری و ابهام توصیفی ظاهر می شود. هر یک از گونه های یادشده ابهام، پشتوانه ای از ارزش های بلاغی را نیز به همراه دارد. تحلیل هر کدام از گونه های ابهام، ابعاد مهمی از بار هنری شعر را آشکار می کند. گونه های مختلف ابهام ذاتی و ارادی با جلوه های هنرمندانه در گستره وسیعی از سروده های سرایندگانی مانند حافظ، سبب ظرفیت های تاویلی وسیعی شده است؛ به گونه ای که بخشی از مقبولیت سراینده بزرگی مانند حافظ که اغلب به عنوان شاعری ایهام پرداز شهرت یافته، در ابهام های هنری او است. این مقاله بر آن است تا با بحث درباره پیشینه دریافت ابهام به مفهوم هنری اش، به تحلیل هر یک از گونه های آن و شناخت بنیان ارزش هایشان بپردازد.
خلاصه ماشینی:
"ابهام به مفهومشناخته شدهاش و آنچنانکه در برخی از منابع سنتی بلاغت مطرح میشود،مترادف باغموض و پیچیدگی است و نوعی ضد ارزش تلقی میشود؛درحالیکه ابهام به مفهوم هنریخود،یکی از عناصر جوهری شعر است؛زیرا مجال دریافتهای متکثر و چندمعنایگی اثر راسبب میشود و این امکان را به خواننده میدهد تا به گونهای در بازآفرینی اثر با آفرینندۀ آنمشارکت داشته باشد.
اما وزن درعینحال میتواند زمینهای برای تخییل نیز باشد؛هم تخییل زایندۀ شاعر و همتخییل پذیرندۀ خواننده و شوندۀ شعر؛زیرا نمیتوان نقش وزن را در نشان دادنآفاق و زمینههای پنهان متن انکار کرد تا جایی که گاهی این تصور پیشمیآید کهدرک کامل شعر در گرو درک موسیقی آن و نوع خاصی از وزنی است که در آنبه کار رفته است.
عبد القاهر جرجانی به این دلیل که برخی از انواع تشبیهنیازمند تأمل و تأویل است و درک آنها نیز به ویژه در اشکال عقلی و تخییلی جز بهمدد تأویلات خاص حاصل نمیشود،گونههایی از ابهام را از آن تشبیه میداند(جرجانی،1366:52).
از آنجا که معنای استعاری بسیار متنوعاند و دایرۀ فعالیت ذهن در استعارهپردازیبسیار گسترده است،باید به این نکته توجه کرد که ما در برخورد با واژهها دو نگاهداریم:نگاهی بیرونی که واژهها را فقط نشانه یا دالی برای یک برابر عینی براساسرابطۀ مستقیم دلالتی میبینیم؛نگاهی درونی که در فرایند کنشهای ذهن،معانی ثانویو متفاوتی را از واژه درک میکنیم که همان صورتهای استعاری است.
آنچه در اینجا ابهامهای استعاری تلقی میشود،کاربرد استعارههایی است که درمتنی مشخص،دارای بیش از یکمعنا میشود: *نمونهای برای ابهام استعاری«طارم فیروزه»در این بیت حافظ: {Sبه جز آن نرگس مستانه که چشمش مرساد#زیر این طارم فیروزه کسی خوش ننشستS}(چاپ قزوینی،غ 24) -طارم فیروزه:استعاره از ابروی یار به قرینۀ نرگس مستانه."