خلاصه ماشینی:
"پدربزرگم در خانوادهای خرده مالک در جزیرۀ شبی متولد شده بود،او احتمالا از نوادگان جورج وایتهد از اعضای فرقۀ کویکر بود که آنگونه که جورج فاکس در مجلهاش خاطر نشان کرده،در سال 1670 در این جزیره زندگی میکرده است.
تجربۀ خود من هم به هیچ وجه مستثنی نبود،البته جزئیات تفاوت داشتند،اما نوع زندگی برای افراد محلی کاملا یک شکل بود.
ما زیاد کار نمیکردیم و در آخرین سال حضورم در آنجا، بیشتر وقتم(براساس مدل راگبی که از توماس آرنولد گرفته شده بود)صرف ادارۀ مدرسه و برقراری نظم و انضباط در خارج از کلاسها و نیز رهبری تیمهای ورزشی مدرسه،مخصوصا کریکت و فوتبال،میشد که گرچه بسیار لذتبخش بود،اما زمان زیادی میبرد.
یا دانشگاه کمبریج در طول قرن نوزدهم میلادی کارنامهای درخشان داشت اما روشها و الگوهای آن برای شرایط کاملا خاص سازگار و مناسب بود.
تفوق این طبقۀ اجتماعی که باعث نفوذ آریستوکراتها برآنها شد و تودهها را تحت هدایت آنها قرار داد،یکی از دلایل موفقیتها و شکستهای انگلستان در قرن نوزدهم بود.
رسالهای در باب جبر عمومی باعث عضویت من در مجمع سلطنتی در 1903 شد،نزدیک 30 سال بعد(1931)به خاطر کار دربارۀ فلسفه به عضویت آکادمی انگلستان درآمدم؛تلاشی که از حدود 1918 آغاز شده بود.
در واقع،مشارکت در امور نظارتی آموزش و پرورش لندن،دانشگاه و مشاغل فنی،در کنار تعهدات آموزشی به عنوان عضو هیئت علمی کالج سلطنتی، زندگی پرمشغلهای برایم فراهم کرده بود و این تنها با عملکرد بهینۀ کارکنان اداری دانشگاه میسر بود.
(به تصویر صفحه مراجعه شود) دانشگاه لندن تلفیقی است از مدلهای مختلف نهادهای گوناگون به منظور رویارویی با این مشکل جدید در زندگی مدرن."