خلاصه ماشینی:
"خاطرهای از تیمسار مرحوم قاسم علی ظهیرنژاد(به تصویر صفحه مراجعه شود) درآمد «شهید قرنی به آقای ظهیرنژاد خیره میشود ومیگوید:من به شما میگویم کشور الان به شمااحتیاج دارد،شما میگویید فردا میآیید؟همین الانباید بروید...
ماجرا از این قرار است که زمانی کهشهید قرنی به ریاست ستاد مشترک ارتش جمهوریاسلامی منصوب شد،با مرحوم ظهیرنژاد در این زمان-مقارن روزهای اول پیروی انقلاب-به دلیل اعتقادادتو مبارزات چندین سالهاش در همان پیش از انقلاب،مجبور به بازنشستگی در ارتش شده و در یک شرکتخصوصی کار میکرد و البته وضعیت اقتصادی خوبیهم داشت.
ظهیرنژاد در جواب شهید قرنی گفت:من سالها قبل درآنجا خدمت کردهام و الان همه افراد عوض شدهاند وممکن است آن را نشناسم.
در این زمان بود که شهیدقرنی به مرحوم ظهیرنژاد گفت:«اسلام»و«وطن»بهشما احتیاج دارد،شما فرزند اسلام و این آب و خاکهستید.
شهید قرنی دوباره به او خیره میشود و میگوید:منبه شما میگویم کشور الان به شما احتیاج دارد،شمامیگویید فردا میآیید؟همین الان باید بروید."