خلاصه ماشینی:
"ذیلا نمونهای از اشعارش،جهت حسن ختام درج میگردد: آنچه میگویی خیال است آنچه میبینی به خواب آنچه را داری وبال است این تعینها سراب اعتبارات جهان از سلطنت تا مسکنت جمله را گر نیکبینی نیست جز نقشی برآب خواجگی و بندگی فرع قبول ما و توست خواجه را گر بندده دانی بنده گردد با شتاب جمله یکسانند خلق از عالی و دانی همه گر نبینی تو یکی را حضرت آن یک را جناب این جناب و حضرت عالی و والا سربهسر لفظ و لفاظی است انشااست و جنس شیخ و شاب احتیاج و فقر توشاه و وزیر آرد پدید کن قناعت تو غنی بنما از ایشان اجتناب تاج درویشی و شاهی هر دو در دریای دهر از یکی موج هوا گردد هبا همچون سحاب گر لباس عاریت از تن فرو ریزد خلق (به تصویر صفحه مراجعه شود) علی اکبر سروش(مصور علی)کنار نقاشی که از صورت ظهیر الدوله کشید کیست تا مسکسن شناسد از شهی مالک رقاب علم و دانایی است دارایی شخص هوشمند نی قبای صوف و دارایی،کمر از زرناب خر نگردد فیلسوف از زنگ و افسار طلا هست دانایی همی در ژنده و پشمین ثیاب شخص دانا کی کند ظلم ستم بر مثل خود بیستم کی برفرازد خیمهء زرین طناب تار و پود این طناب ار نیکبینی نیست جز رشته عمر فقیری مضطر و با اضطراب چارهای بهتر نباشد بهر رفع ظلم و جور زانکه دستور العمل فرمود ما را بو تراب گفت شخص اول علم و عمل روحی فداه گر که ظالم شرم ننماید ز ظلم بیحساب فرض مظلوم است رفع ظلم از خود،ور نکرد خود شریک ظلم باشد بیسئوال و بیجواب از صفا بشنو،نه ظالم باش نه پایبست ظلم نیکنامی این بود و الله اعلم بالصواب20 سند شمارهء(1)(21) نامهء فروغ الدوله به ناصر الدین شاه [متن سند] قربان خاک پای جواهر آسای مبارکت گردم،تصدق وجود مبارکت بگردم؛الهی به حق پنج تن که خداوند صد و بیست سال به شما عمر بدهد؛جان ناقابل ما را قربان خاک پای مبارکت بگرداند."